اشاره
)وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ( تعلیم و تربیت یکی از مهمترین هدفهای عالی پیامبران بوده است. تا انسان به کمال و هدف خلقت نایل شود. فلاسفه و دانشمندان حتی پیروان مکاتب مادی و الحادی با روش و بینش خویش از تعلیم و تربیت سخن گفتهاند. تربیت به معانی رشد دادن و رفع موانع جهت شکوفایی استعدادها به سوی کمال است. تعلیم بدون تربیت موجب سقوط انسان خواهد شد. با نگاهی به گذشتة بشر مقطعی از تاریخ را نمیتوان یافت که خالی از این دو عنصر مهم باشد؛ پیشینة چین، هند، ایران، اروپا و ... شاهد صدق این مدعاست.
قرآن کریم سند مدون تعلیم و تربیت است که با کلام )إقرا ... عَلَّمَ اْلإِنْسانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ(، بر بشر نازل گردید. رشد فردی و اجتماعی، غلبه بر طبیعت و ... از ضرورتهای مهم بحث تعلیم و تربیت هستند. با توجه به اینکه هر مکتبی بر پایة مبانی خاص خود؛ یعنی زیر ساخت فلسفی و اعتقادی خود به تربیت انسانها میپردازد، شناخت این مبانی از دیدگاه اسلام برای دستیابی به نظرات تربیتی اسلام، اجتناب ناپذیر است. در واقع بدون تبیین مبانی تربیت نمیتوان از اهداف آن سخن گفت. مبانی علمی ـ فلسفی و دینی سه مبانی مهم هستند که در شمارههای آینده مورد بررسی قرار میگیرند.
واژهشناسی
مبانی، جمع مبنا و به معنای پایه و بنیان میباشد. در اصطلاح علم تعلیم و تربیت، <مبانی> زیر ساخت اعتقادی، فلسفی و نوع شناخت هر مکتبی از مبدأ هستی، جهان و انسان است. بنابر این، اهداف، خط مشی و شیوههای عملی در هر زمینه باید بر اساس <مبانی> بنیان نهاده شود و در واقع امتیاز هر مکتبی به <مبانی> آن بستگی دارد.
<تعلیم> به معنای آموختن، یعنی انتقال معلومات از معلم به متعلم است و در تعریف آن گفتهاند: <پرورش نیروی فکری و بُعد عقلانی انسان> و به تعبیر دقیقتر <فراهم آوردن زمینه برای رشد و شکوفایی استعدادهای ذهنی انسان> و یا <ایجاد خلاقیت و ابتکار در فکر و نیروی اندیشه انسان> است.آن گونه که از آیات قرآن بر میآید، تعلیم موهبت ارزشمندی است که خداوند از آغاز خلقت به انسان ارزانی داشته و بعثت پیامبران برای تکمیل و توسعه آن بوده است: )وَ عَلَّمَ آدَمَ اْلأَسْماءَ کُلَّها(، ) عَلَّمَ اْلإِنْسانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ( و )وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ(.
<تربیت> مصدر باب تفعیل از مادة <ربیٰ یربو> به معنای رشد است و تربیت یعنی رشد دادن. معنای اصطلاحی تربیت عبارت است از <رشد دادن و یا فراهم کردن زمینه رشد و شکوفایی استعدادها و به فعلیت رساندن قوای نهفته یک موجود> و بدین ترتیب، تربیت به انسان اختصاص ندارد و در مورد هر موجودی که قابلیت رشد داشته باشد، صادق است و هرگاه در مورد انسان به کار رود، کلیة ابعاد وجودی وی را شامل میگردد.
بحث تعلیم و تربیت از مباحث مورد تکریم مکاتب مختلف دنیا است؛ اما ذکر این نکته لازم است که این همه تحلیل و تکریم مربوط به علمی است که فلاح و صلاح فرد و جامعه و سعادت جهانی و جاوید انسانها را به ارمغان آورد، نه هر تعلیم و تربیتی.علم را میتوان کمال دانست، اما نه به طور مطلق؛ بلکه علمی که وسیلهای برای رسیدن به کمال اصیل باشد، اما اگر در جهت ضد کمال از آن بهرهبرداری شود، مقدمة نقص و سقوط انسان خواهد بود.
بنابراین تمام ارزشها، مخصوص علمی خواهد بود که همانند ابزاری در مسیر تکامل انسان قرار گیرد. در تأیید این کلام، اعتراف و فریاد متفکران دلسوز جهان، همه جا رسیده که بدبختیهای بشر امروز معلول علم بدون معنویت و اخلاق و تعلیم بدون تربیت است و تربیت علمی خالص، انسانی تک بعدی ساخته است که به شدت جامعه را تهدید میکند.
ویل دورانت مورخ معروف میگوید: ما ملتی هستم که صدها هزار مدرسه داریم، اما به سختی میتوانیم عدة انگشتشماری از مردان تربیت یافته پیدا کنیم ... . تربیتی که فقط علمی باشد، محصولش جز ابزار، چیزی نیست و شخص را با زیبایی بیگانه میسازد.
الکسیس کارل میگوید: <و به راستی مگر آتش افروزان جنگهای جهانی اول و دوم ﴿که متجاوز از 55 میلیون انسان را کشتند﴾ و انبار کنندگان سلاحهای مخرب و سیاست بازان جهان، فارغ التحصیلان نظامهای آموزشی بدون تزکیه نیستند>.
پیشینه
بررسی تاریخ تعلیم و تربیت به معنای بررسی حول عقاید و نهادهای آموزش و پرورش در همة ادوار و اقوام، کار عظیمی است؛ به همین دلیل به تحول تعلیم و تربیت تنها در عرصههایی اشاره میکنیم که به گونهای با نظام تعلیم و تربیت اسلام در ارتباط بودهاند. ابتدا از چین باستان آغاز کنیم:
چین
سرزمین چین خاستگاه یکی از قدیمیترین تمدنهای جهان و یکی از سنتیترین نظامهای تعلیم و تربیت است. این سنت حدود سه هزار سال پیش از میلاد مسیح پدید آمده و تا اوایل قرن بیستم ادامه داشته است. آئین کنفوسیوس ﴿551 ـ 479 ق . م﴾ و آئین لائوتسه ﴿570 ـ 490 ق . م﴾ بیش از بقیة مکتبها در نظام آموزش و پرورش چین تأثیر داشته است.
ریشة تعلیم و تربیت سنتی چین را در ویژگیهای جامعة ارباب و رعیتی این سرزمین میتوان یافت. نظام تربیتی چین باستان سعی داشت افرادی را بپروراند که بتوانند طبق آداب و رسوم نیاکان خود زندگی کنند. این مطلب عامل ایستایی و رکود شگفتآور چین شد و این رکود تا اوایل قرن بیستم میلادی ادامه داشت.
هند
در هندوستان نیز وضعی تقریباً مشابه چین وجود داشت ـ در هند نظامی طبقاتی حاکم و بسیار متأثر از مذهب بودا برود ـ طبقات پایین و کمدرآمد جامعه تا حدی از تعلیم و تربیت برخوردار بودند که شامل نوعی آموزش ابتدایی، خواندن، نوشتن، حساب کردن و به ویژه تعلیم مناسک دینی میشد. دختران از آموزش محروم بودند و تعلیم و تربیت کامل به طبقة برهمان تعلق داشت که از جمله شامل ریاضیات، پزشکی و نجوم بود.
ایران باستان
تمدن ایرانی تاریخی بسیار طولانی به قدمت 2500 سال دارد. ظاهراً از دورة هخامنشی یعنی از قرن ششم پیش از میلاد، بیشتر مردم ایران باستان پیرو آئین زرتشت بودند. با توجه به شعار اندیشة نیک، گفتار نیک، کردار نیک، که سه اصل مهم دین شمرده میشد، هدف اصلی آموزش و پرورش، آماده ساختن کودکان برای اجرای این سه اصل بود.
آموزشگاههای درباری، خانواده و آتشکدهها مراکز مهم تعلیم و تربیت بودند که در دورة ساسانی دانشگاههایی نظیر، دانشگاه جندی شاپور به آن افزوده شد. خواندن، نوشتن، حساب کردن، اسب سواری، تیراندازی و ... به کودکان و نوجوانان آموخته میشد و روش عمدة آموزش و پرورش، شفاهی، حفظی و تلقینی بود.
ظهور مسیحیت
دین مسیح7 زمانی ظهور کرد که جامعة بشری از ستم جباران، هرج و مرج سیاسی و فکری و ... در رنج بود. مسیحیت، انسان را به پرستش خدای واحد، اصلاح نفس و ... دعوت میکرد. چهار قرن بعد از عیسی7 در سراسر نقاط آسیای صغیر و یونان کلیساهای متعددی به وجود آمد که علاوه بر امور مذهبی، تعلیم و تربیت مردم را در دست گرفت و به تدریج در داخل کلیساها نوعی آموزشگاه به وجود آمد که در قرن نهم میلادی ﴿قرون وسطی﴾ به دانشگاه تبدیل شد.
قرون وسطی
این اصطلاح به دوران نسبتاً طولانی ﴿حدود ده قرن﴾ اطلاق میشود که بین دوران باستان و عصر جدید تاریخ غرب واقع شده است. در این دوره اروپا و غرب از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و علمی وضع نابسامان، آشفته و تاریکی داشت تا آنجا که این سالها را قرون تاریک نیز مینامند. البته در همین دوران به برکت اسلام، مسلمانان در اوج درخشش علمی و فرهنگی قرار داشتند.در قرون وسطی نظام آموزش و پرورش در غرب بسیار محدود بود و تقریباً تعلیم و تربیت خاصی وجود نداشت. بر اثر تماس غرب با مسلمانان تحولی در نظام تربیتی مغرب زمین پدید آمد که مهمترین جلوة آن تأسیس مدرسهای در کاخ سلطنتی بود، اما این تحول دیری نپایید.
این وضع نابسامان تا اواخر قرن 11 میلادی ادامه داشت. از این تاریخ بر اثر عواملی که مهمترین آن وقوع جنگ مسیحیان با مسلمانان ﴿جنگهای صلیبی﴾ و در نتیجه تماس اروپائیان با مسلمانان بود، در شئون مختلف زندگی غرب از جمله در نظام تعلیم و تربیت تحول مهمی به وقوع پیوست که مهمترین آنها آشنایی اروپائیان با ارسطو از طریق دانشمندان مسلمان بود. در نتیجه دانشمندان مسیحی به مراکز علمی مسلمانان رو آورده و به تقلید از مدرسة نظامیه به تأسیس دانشگاههایی مانند: دانشگاه یولونی ایتالیا، دانشگاه آکسفورد، دانشگاه کمبریج و ... پرداختند.
رنسانس ﴿تولد دوباره﴾
در اواخر قرن پانزدهم میلادی که پایان قرون وسطی است، بر اثر یک رشته تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در غرب نهضتی به وجود آمد که آن را از "رنسانس" مینامند. در نظام تربیتی قرون وسطی، مدارس وابسته به کلیسا بود، اما متفکران دورة رنسانس عقیده داشتند که انسان بدون دخالت کلیسا میتواند حقایق را دریابد.
یکی از نیرومندترین جریانهای فکری و دینی در تحول تعلیم و تربیت این دوره، نهضت اصلاح دین ﴿مذهب پروتستان﴾ بود که عقیده داشت تمام افراد ملت باید از آموزش و پرورش بهرهمند شوند و دولت باید هزینة این کار را بپردازد. کمکم اولیای دین با مساعدت دولت و مردم به تأسیس مدارس ابتدایی دست زدند و آموزش ابتدایی، فراگیر و اجباری شد. به زودی دبیرستانها و دانشگاهها نیز تأسیس شدند. در پایان قرن 18 میلادی در آلمان، هلند، آمریکا و ... مدارسی به وجود آمد که هدف اصلی آنها، تربیت دینی و اخلاقی بود و روش خشک و خشن مدارس سابق را رها کرده، بر تفکر و تجربه تکیه میکردند. نظرات کنفسیوس جان لاک، ژان ژاک روسو و ... بر همین اساس استوار است.
قرن بیستم
مردم اروپا از قرن 18 میلادی به بعد، اهمیت اجتماعی و اقتصادی تعلیم و تربیت را دریافتند. تا اواخر قرن 19 وظیفة رسمی آموزشگاهها و دستگاههای تربیتی این بود که افراد را از نظر سیاسی و اجتماعی آموزش دهند؛ اما بعد از دو جنگ جهانی که در قرن بیستم رخ داد، آمریکا و اروپا اقدام به ساختن مدارس فنی و صنعتی جدید کردند و هدف، پرورش مهندس و تکنیسین شد. با پیشرفتهای اقتصادی کشورهای غربی، تحمیل نظام استعماری و شکلهای آموزش و تعلیم و تربیت غربی، به کشورهای فقیر و زیر سلطه گسترش یافت. همان طور که آثار استعمار سیاسی و اقتصادی در این کشورها دیده میشود، آثار تربیتی آن نیز کاملاً احساس میشود.
اسلام
برای بررسی نظام تعلیم و تربیت در اسلام باید به اوضاع فرهنگی و تربیتی عربستان قبل از اسلام نگاهی داشت. پیامبر اسلام (ص) در دهة اول قرن هفتم میلادی به رسالت مبعوث گشت.دو دولت متمدن آن زمان یعنی روم و ایران، دارای نظام تعلیم و تربیت طبقاتی و فاقد آرمان اخلاقی صحیحی بودند و همچنین به اوضاع نابسامان تعلیم و تربیت در اروپا و غوطهوری مردم در جهل و خرافه اشاره شد.
هنگام بعثت پیامبر اسلام (ص) کمتر نشانی از آموزش و پرورش در عربستان وجود داشت و شعر جاهلی که تجلّی نظام تعلیم و تربیت عرب بود، از عشق، شراب، جنگ، مذمت زنان و ... آکنده بود.در آستانة قرن هفتم میلادی با درخشش خورشید بعثت، دفتر تعلیم و تربیت به گونهای دیگر ورق خورد. نخستین آیات وحی با خطاب )اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ... اقْرَأْ وَ رَبُّکَ اْلأَکْرَمُ
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
عَلَّمَ اْلإِنْسانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ( نازل شد و به این ترتیب تعلیم و تربیت منشأ الهی یافت.
این آیات به عنوان سند مدون تعلیم و تربیت بر دو عنصر بنیادین تعلیم و تربیت؛ یعنی کسب دانش معرفت از یک سو و تعالی روح و کمال انسانی از سوی دیگر تأکید میکند. با مطالعة اجمالی این کتاب بزرگ میبینیم که بخش عمدة آن به طور مستقیم دربارة مباحث تربیتی است و بخشهای دیگر هم وجهة تربیتی دارند. خانه، به عنوان کانون نشر معارف دین میان مسلمانان قدمت تاریخی دارد؛ مکتب و مسجد نیز از مراکز مهم تعلیم و تربیت به شمار میرفتند.
مسلمانان بحثهای جستجوگرانة خود را از قرآن آغاز کردند که مهمترین و نخستین سند مدون تعلیم و تربیت است. کتابت، قرائت، تفسیر قرآن و علومی مانند تاریخ، اخلاق، کلام، فیزیک، ریاضی، شیمی و ... حاصل تأثیر مستقیم یا غیر مستقیم شیوة تربیت خاص قرآن کریم است.تدوین کتاب آداب المتعلمین توسط محمدبن سخون تونسی ﴿قرن 3 ﻫ ﴾ نشان میدهد که آموزش و پرورش به صورت یک سیستم در آمده بود. آداب المتعلمین و اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی ﴿قرن 7 ﻫ ﴾ نیز در خور ذکر است.
خواجه از فن تربیت به عنوان <اشرف صناعات> نام میبرد. البته نظام آموزش اسلامی به مرزهای مسائل شرعی محدود نبود؛ بلکه علوم مادی و طبیعی را درنوردید. این شمول و جامعیت باعث شد که فرهنگ و تمدن اسلام در نقطة اوج و عصر طلائی قرار گیرد، به این صورت که از اواخر قرن سوم هجری تا نیمة قرن نهم تقریباً در همة شاخههای علوم مختلف، تمام دانشمندان، مسلمان بودند! متأسفانه این راه ادامه نیافت و پس از آن، دوران رکود و بی حرکتی در علوم و ازجمله تعلیم و تربیت پدید آمد.
بحث تعلیم و تربیت، بحث ساختن افراد انسان است. یک مکتب که دارای هدفهای مشخص است و مقررات همه جانبهای دارد و به اصطلاح، سیستم حقوقی، اقتصادی و سیاسی دارد، نمیتواند سیستم آموزشی خاصی نداشته باشد؛ زیرا مکتبی که میخواهد در بین مردم، یک نظام خاص را پیاده کند، به طور قطع اینها را برای انسان میخواهد؛ اعم از اینکه فرد انسان هدف باشد یا جامعة انسانی. بنابراین اهمیت موضوع تعلیم و تربیت در چند بُعد قابل طرح است:
رشد فرد
نقش شگفتانگیز تعلیم و تربیت در زندگی انسان ﴿و حتی حیوان﴾ بر هیچ خردمندی پوشیده نیست و تا کنون هم ضرورت آن مورد تردید قرار نگرفته است؛ زیرا تعلیم و تربیت صحیح میتواند فرد را به اوج ارزشها برساند و اگر غلط افتد، وی را به سقوط کشاند، چون آدمی (برخلاف حیوانات که آگاهیها و نیازهای خود را به صورت غریزی میدانند) در آغاز ولادتش فاقد علم و ادراک و تربیت و کمال است و به تدریج با تعلیم و تربیت مستقیم و غیر مستقیم، استعدادهای بالقوة او به فعلیت میرسد و رشد و تکامل مییابد.
پس به یقین آفرینش انسان به گونهای است که سیما و سیرتش با تعلیم و تربیت ساخته و پرداخته میشود و به کمال وجودی شایسته حال خود میرسد؛ زیرا تا انسان خویشتن را نشناسد و رابطة خود را با جهان و خلق و خالق نیابد و نداند که از کجا آمده و در کجاست و به سوی کدامین مقصد در حرکت است و چه برنامه و راهی را باید دنبال کند، هرگز هدف و هویتی انسانی نخواهد داشت و این موهبت تنها در پرتو تعلیم و تربیت به دست میآید. به همین سبب <ابوحامد محمد غزالی> و بسیاری از علمای دیگر، تعلیم و تربیت را <اشرف صناعات> و برترین دانشها دانستهاند.
رشد اجتماع
تعلیم و تربیت از آغاز زندگی بشر بر فراز کرة خاکی و تصرف او در طبیعت و تأثیر وی در جامعه وجود داشته است. همواره شناسایی نیازهای مادی و معنوی انسان و روش ارضای آنها از طریق تعلیم و تربیت به دست میآمده و به نسل بعد منتقل میشده است تا رفته رفته دامنة این شناخت به رشد و دانش و تکنولوژی امروز رسیده است.
تعلیم و تربیت اعم از رسمی و غیر رسمی، نه تنها میتواند در رشد اخلاقی، عقلانی، رفتاری و حتی جسمانی فرد مؤثر باشد؛ بلکه وسیلهای در جهت رفع نیازهای حقیقی ﴿اقتصادی، سیاسی، نظامی و ...﴾ و مصالح اجتماعی به شمار میآید؛ یعنی نقش تعلیم و تربیت نه تنها در عینیت بخشیدن به زندگی مادی و معنوی فرد متوقف و محدود نمیشود، بلکه تمام شئون اجتماعی او را در بر میگیرد و عامل رشد و تحول اساسی جامعه میگردد.
از این رهگذر است که به اطمینان میتوان گفت: مشخصة یک جامعة سالم و رشد یافته، تنها داشتن موقعیت جغرافیایی خوب و معادن متنوع و منابع مالی نیست؛ بلکه داشتن نظام تعلیم و تربیتی زنده و مترقی است که انسانهایی آزاده، مستقل، خلاق، مبتکر و تلاشگر میسازد تا جامعه را در زمینههای علوم، صنایع، اقتصاد، سیاست و ... از عقب ماندگی نجات دهد؛ زیرا همة اصلاحات و فعالیتها، به وسیلة اندیشه و تلاش انسان انجام میگیرد و وقتی او صالح و سالم پرورش یافت، همه چیز به خوبی ساخته میشود.
غلبه بر طبیعت انسان
با دقت در طبیعت و بافت وجودی انسان ریشههای ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت را بهتر در مییابیم؛ زیرا در نفس آدمی با آنکه گرایش به خیر و شر نهفته و زمینههای صعود و سقوط در او نهاده شده است، اما گرایش یا آگاهی فطری به خیر و سعادت به تنهایی سازنده نیست، بلکه باید سعادت را به دست آورد؛ زیرا تکامل انسان، نیازمند تلاش و توجه و حرکت است و اگر او را رها کنند و به خود واگذارند، انحطاطش شروع میشود، یعنی سکون او از حرکت به سوی کمال، او را به گمراهی و سقوط میکشاند.
سخن اندیشمند بزرگ، خواجه نصیرالدین طوسی نیز همین معنا را بیان میکند: <از آن جهت که مردم در بدو فطرت، مستعد این دو حالت بود، احتیاج افتاد به معلمان و داعیان و هادیان تا بعضی به لطف و گروهی به عنف، او را از توجه به جانب شقاوت و خسران ... مانع شوند>.
سرایت فرهنگ
علاوه بر آنکه تعلیم و تربیت شرط لازم رسیدن آدمی به مرحلة کمال و سعادت است، عامل دیگری نیز در انسان دیده میشود که لزوم تعلیم و تربیت را در او شدت میبخشد و آن از ویژگی تأثیرپذیری انسان و سرایت عقاید و عادات و به طور کلی فرهنگ یک جامعه به معاصران و نسلهای آینده است. بر این اساس تأثیر تعلیم و تربیت، مفید یا مضر، مثبت یا منفی در انسان جنبة تصاعدی مییابد؛ به گونهای که ممکن است فامیل یا جامعهای را تحت تأثیر قرار دهد.
تعیین اهداف تربیت
چنانکه گفته شد، مبانی تعلیم و تربیت عبارت است از اندیشهها، افکار و نگرشهای مربوط به معرفتشناسی، جهان شناسی، انسانشناسی و ارزششناسی و در کل، موقعیت انسان، امکانات و محدودیتهای او را نشان میدهد و دربارة ضرورتهایی که حیات او پیوسته تحت تأثیر آنهاست بحث میکند.
توجه به نیازهای انسان که موضوع تربیت است، همواره منبعی مهم و بلکه تنها منبع برای انتخاب و گزینش غایات تربیتی بوده است. منابعی که در شناخت این نیازها مؤثرند سه دسته میباشند: علم، فلسفه، دین.هر یک از این سه منبع میتواند مبنایی برای گزینش و انتخاب اهداف تربیتی و رفع نیازهای انسان باشد.
البته شناخت استعدادهای آدمی و تمام شئون وجودی او، مستلزم بهرهگیری از هر سه منبع است و تمسک به یکی از آنها نمیتواند پاسخگوی تمام نیازهای انسان باشد. بدین لحاظ، استحکام بنیانهای تربیتی تنها در صورتی حاصل میشود که به تمام مبانی وجودی انسان توجه شود و از هر سه منبع به تناسب برای رفع نیازهای وی و ارائه راهکارهای تربیتی استفاده گردد.
فرشته ساسانی
منبع:نامه جامعه - شماره شصت و ششم
ادامه دارد.........