امام خمینی از تولد تا رحلت   منبع : http://khenejintebyan.blogfa.com

امام خمینی از تولد تا رحلت 

امام خمینی از تولد تا رحلت

روح‌الله در پنج‌ماهگی، پدرش را از دست داد و در نتیجه وظیفه‌ی سرپرستی و تربیت او به دست مادرش هاجر، عمه‌اش صاحبه و نیز دایه‌اش، ننه‌خاور افتاد.

روح‌الله در کودکی به وضوح از کودکان هم‌سن‌وسال خود خاص‌تر به نظر می رسید.

امام در دوران کودکی(نفرسمت راست)

نـوروز 1300 هـجـری شمسـی، مـطابق بـا رجب المـرجب 1340 هجـری قمـری  امام خمینی نیز رهـسپار حـوزه علمیه قـم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حـوزوی را نزد اسـاتید حـوزه قـم طـی کرد.

روح‌الله در سن 19 سالگی و در ضمن تحصیل، در مراسم بزرگداشت سید محمد طباطبایی ، اولین خطابه‌ی خود را قرائت کرد و تحسین همگان را برانگیخت. این خطابه در واقع یک بیانیه‌ی سیاسی بود که در آن او به قدردانی و تمجید از سید محمد طباطبایی پرداخته بود.

قم برای خمینی علاوه بر این‌که فرصت مناسبی برای تحصیل و افزایش درجات علمی محسوب می‌شد، موقعیت مناسبی بود تا بتواند با بزرگان دیگر هم ارتباط برقرار کند. یکی از کسانی که خمینی در قم با آن‌ها ملاقات کرد،سید حسن مدرس بود.

روح‌الله در سال 1308 هجری شمسی با خدیجه ثقفی معروف به «قدس ایران» دختر محمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد.

از ازدواج روح الله و خدیجه ثقفی در سال 1308 خورشیدی، دو پسر و سه دختر بجا ماندند؛مصطفی (متولد 1309 ش)، احمد(متولد1324ش) ،زهرا،فریده و صدیقه.

                                                   سید مصطفی                                              سیداحمد

    

امام از لحاظ دینی بی نظیر بود ،نقل می کنند در روزهایی که امام خمینی (ره)در بیمارستان تحت معالجه و عمل جراحی بودند و زیر دستگاه اکسیژن قرار داشتند، نماز ظهر و عصر آن روز را به همان وضع ادا نمودند و حتی در آن حال، نماز شب خود را نیز ترک نکردند.

آیت الله خمینی (ره) در عین داشتن صلابت و صراحت، پدری مهربان و دل سوز و یاری امین برای اطرافیان و آشنایان و به خصوص کودکان نیز بودند.

آینده نگری و عاقبت اندیشی در امور، از ویژگی های شخصیتی امام خمینی (ره)به شمار می رفت که همواره به آن توجه وافری داشتند. ایشان در جایی فرموده بودند: « در این مبارزه، بذری را که الان می کاریم، ممکن است پنجاه سال دیگر به نتیجه برسد.»

سید روح‌الله خمینی بدنبال بروز مشکل دستگاه گوارش در 28 اردیبهشت 1368 از روز 2 خرداد تحت عمل پزشکی قرار گرفت.

دنبال مشکل اساسی که در ساعت سه بعد ظهر 13 خرداد در روند بیماری وی بوجود آمده بود و طی اعلامیه‌ای در ساعت 8ونیم به اطلاع عموم مردم رسید، وی در شامگاه شنبه، ساعت 22 و 20 دقیقه13خردادسال 1368 برابر با 24 شوال 1409 قمری در 87 سالگی درگذشت.

مراسم تشییع وی در روز 16 خرداد با حضور بیش از یک میلیون نفر بر‌گزار شد. و در همانروز دربهشت زهرای تهران دفن گردید.

ویژه نامه وفات حضرت فاطمه معصومه(س)  منبع : http://roshangari.ir

ویژه نامه وفات حضرت فاطمه معصومه(س)

برای مشاهده کلیپهای مداحی پیرامون وفات حضرت فاطمه معصومه(س)بر روی عکس بالا کلیک کنید.

فضيلت زيارت

دعا و زيارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهايي، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زيارت، جامي است زلال از معنويت ناب درکام عطشناک زندگي؛ و زيارت حرم معصومه (س)، بارقه اميدي در فضاي غبارآلود زمانه، فرياد روح مهجور در هنگامه غفلت و بي خبري، و نسيمي فرحناک و برخاسته از باغستان هاي بهشت است. زيارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس مي دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نوميدي باز مي دارد و به تلاش بيشتر دعوت مي کند. زيارت مزار با صفاي کريمه اهل بيت (س)، سبب مي شود که زائر حرم، خود را نيازمند پروردگار ببيند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامي بدبختي ها و سيه روزي هاست- فرو آيد و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالميان قرار دهد. بر همين اساس است که براي زيارت آن حضرت، پاداش بسيار بزرگي وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در اين باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: هر کس عمه ام را در قم زيارت کند، بهشت از آن اوست.

زيارت حضرت معصومه (س) از منظر روايات

درباره فضيلت زيارت حضرت معصومه (س) روايات فراواني از پيشوايان معصوم رسيده است. از جمله، هنگامي که يکي از محدثان برجسته قم، به نام سعد بن سعد به محضر مقدس امام رضا (س) شرفياب مي شود، امام هشتم خطاب به ايشان مي فرمايد: اي سعد! از ما در نزد شما قبري است. سعد مي گويد: فدايت شوم! آيا قبر فاطمه دختر موسي بن جعفر (س) را مي فرماييد؟ مي فرمايد: آري، هر کس او را زيارت کند، در حالي که به حق او آگاه باشد، بهشت از آن اوست. پيشواي جهان تشيع امام جعفر صادق (س) نيز در اين باره مي فرمايد: هر کس او را زيارت کند، بهشت بر او واجب گردد. و در حديث ديگري آمده است: زيارت او، هم سنگ بهشت است.

القاب حضرت معصومه (س)

به طور کلي، سه زيارت نامه براي حضرت معصومه (س) ذکر شده که يکي از آن ها مشهور و دو تاي ديگر غير مشهور است. اسامي و لقب هايي که براي حضرت معصومه (س) در دو زيارت نامه غير مشهور ذکر شده؛ به قرار ذيل است: طاهره (پاکيزه)، حميده (ستوده)؛ بِرّه (نيکوکار)؛ رشيده (حد يافته)؛ تقّيه (پرهيزگار)؛ رضّيه (خشنود از خدا)؛ مرضيّه (مورد رضايت خدا)؛ سيده صديقه (بانوي بسيار راستگو)؛ سيده رضيّه مرضّيه (بانوي خشنود خدا و مورد رضاي او)؛ سيدةُ نساء العالمين (سرور زنان عالم). هم چنين محدثّه و عابده از صفات و القابي است که براي حضرت معصومه (س) عنوان شده است.

فضيلت بي نظير

شيخ محمد تقي تُستري، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوي اسوه معرفي کرد و فضيلت وي را در ميان دختران و پسران حضرت موسي بن جعفر (ع)، غير از امام رضا (ع) بي نظير دانسته است. ايشان در اين زمينه چنين مي نويسند: در ميان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسي هم شأن حضرت معصومه (س) نيست. بي گمان اين گونه اظهار نظرها و نگرش به شخصيت فاطمه دختر موسي بن جعفر (ع) بر برداشت هايي استوار است که از متن وروايات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. اين روايت ها، مقام هايي را براي فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامي که نظير آن، براي ديگر برادران و خواهران وي ذکر نکرده اند و به اين ترتيب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلامبه هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تويـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو/ بـــر آن مقام رفيــع و بـر اين مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به ليل و نهارهــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طليعه صبــحبر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولايــت، مــه تمــامی تـــو / ز پای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پيشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونين / ز فـرد فـرد خليـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مويم به هر زمان گويـد / به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

غروب غمگين

حضرت فاطمه (س) پس از ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قيد حيات بود و سپس دعوت حق را لبيک گفت و به سوي بهشت برين پرواز کرد. اين حادثه در سال 201 هجري رخ داد. سلام بر اين بانوي بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اينک آفتاب حرم باصفايش، زمين قم را نوراني کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پيام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتي. اي فاطمه! در روز قيامت، شفيع ما باش که تو در نزد خدا، جايگاهي ويژه براي شفاعت داري.

 

ویژه نامه وفات حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)   منبع : http://nahad.umz.ac.ir

ویژه نامه وفات حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)


 

 

فاطمه معصومه (س) كيست ؟

نام شريف آن بزرگوار فاطمه و القاب ايشان " معصومه" ، " كريمه اهل بيت" ، " ستّي" ، و " فاطمه كبري" است.پدرش حضرت موسي بن جعفر (ع) و مادرش نجمه خاتون مادر حضرت رضا (ع) است.(1)

از ولادت تا هجرت :

آن حضرت اوّل ذي القعده سال 173هـ . ق در مدينه منوّره به دنيا آمد. و در سنّ28 سالگي در روز دهم(2)يا دوازدهم (3)ربيع الثاني سال 201هـ . ق در شهر قم از دنيا رفت.

سفر مقدّس به شهر مقدّس :

در سال 201 هـ . ق ، يك سال پس از سفر تبعيدگونه حضرت رضا (ع) به شهر " مرو" حضرت فاطمه معصومه (س) همراه عدّه اي از برادران خود براي ديدار برادر و تجديد عهد با امام زمان خويش راهي ديار غربت شد. در طول راه به شهر ساوه رسيدند، ولي در آنجا عده اي از مخالفين اهل بيت با مأموران حكومتي همراهي نموده و با همراهان حضرت به نبرد و جنگ پرداختند كه عدّه اي از همراهان حضرت در اين حادثه غم انگيز به شهادت رسيدند.(4)حضرت در حالي كه از غم و حزن بسيار مريضه بود با احساس نا امني در شهر ساوه فرمود: مرا به شهر قم ببريد ، زيرا از پدرم شنيدم كه فرمود:" شهر قم مركز شيعيان ما مي باشد" ؛ (5)سپس حضرت به طرف قم حركت نمود. بزرگان قم وقتي از اين خبر مسرّت بخش مطّلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند و در حالي كه " موسي بن الخزرج " بزرگ خاندان " اشعري" زمام شتر آن مكرّمه را به دوش مي كشيد ؛ ايشان در ميان شور و احساسات مردم قم وارد آن شهر مقدّس شد و در منزل شخصي " موسي بن خزرج " اجلال نزول فرمود. آن بزرگوار هفده روز در شهر ولايت و امامت به سر برد و در اين مدّت مشغول عبادت و راز و نياز با پروردگار متعال بود و واپسين روزهاي عمر پر بركت خويش را با خضوع و خشوع در برابر ذات پاك الهي به پايان رساند.

غروب مهتاب در شهر ستارگان :

سرانجام آن همه شوق و شور و شعف ، از اجلال نزول كوكب ولايت و توفيق زيارت بانويي از تبار فاطمه اطهر ، با افول نجمه آسمان عصمت و طهارت ، مبدّل به دنيايي از حزن و اندوه شد ، و اين غروب غم انگيز عاشقان امامت و ولايت را در سوك و عزا نشاند. در رابطه با علّت مريضي نابهنگام حضرت و مرگ زود رس آن بزرگوار گفته شده است كه زني در شهر ساوه ايشان را مسموم نمود كه اين مطلب با توجه به درگيري دشمنان اهل بيت با همراهان حضرت و شهادت عده اي از آنها "‌در ساوه" و جوّ نامساعد آن شهر و حركت نابهنگام آن بزرگوار در حال مريضي به سوي شهر قم ، مطلبي قابل قبول مي تواند با شد. آري آن حضرت كه مي رفت زينب وار با سفر پر بركتش سند گويايي بر حقانيت امامت رهبران راستين و افشاگر چهره نفاق و تزوير مأموني باشد، و همانند قهرمان كربلا پيام آور خون سرخ برادري باشد كه اين بار مزّورانه به قتلگاه (بني عباس ) برده مي شد ، ناگاه تقدير الهي بر اين شد كه مرقد آن بزرگ حامي خط ولايت و امامت براي هميشه تاريخ ، فريادگر مبارزه با ظلم و بي عدالتي ستم پيشگان دوران و الهام بخش پيروان راستين تشيّع علوي در طول قرون و اعصار باشد.

مراسم دفن :

بعد از وفات شفيعه روز جزا آن حضرت را غسل داده و كفن نمودند ، سپس به سوي قبرستان " بابلان" تشييع كردند ولي به هنگام دفن آن بزرگوار " به خاطر نبودن محرم " " آل سعد" دچار مشكل شدند و سرانجام تصميم گرفتند كه پيرمردي به نام" قادر" اين كار را انجام دهد. ولي قادر و حتّي بزرگان و صلحا ، شيعه قم هم ، لايق نبودند عهده دار اين امر مهم شوند ؛‌چرا كه معصومه اهل بيت را بايد امام معصوم به خاك سپارد. مردم منتظر آمدن " آن پيرمرد صالح " بودند ، كه ناگهان دو سواره را ديدند كه از جانب ريگزار به سوي آنان مي آيند و قتي نزديك جنازه رسيدند ، پياده شده و بر جنازه نماز خواندند و جسم پاك ريحانه رسول خدا را در داخل سردابي " كه از قبل آماده شده بود " دفن كردند و بدون اينكه با كسي تكلّمي نمايند ، سوار شده و رفتند ، و كسي هم آنها را نشناخت (6). به قول يكي از بزرگان هيچ بعيد نيست كه اين دو بزرگوار ، امامان معصومي باشند كه براي اين امر مهم ّ به قم آمدند.(7) پس از پايان رسيدن مراسم دفن ، موسي بن الخزرج سايباني از حصير و بوريا بر قبر شريف آن بزرگوار برافراشت و اين سايبان برقرار بود تا زماني كه حضرت زينب دختر امام جواد (ع) وارد قم شد و قبّه اي آجري بر آن مرقد مطهّر بنا كرد.(8) و بدين سان تربت پاك آن بانوي بزرگ اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبيت (ع) و دارالشّفاي دلسوختگان عا شق ولايت و امامت شد.

پی نوشتها:

(1) دلائل الامامه , ص 309 .
(2) وسيله المعصوميّه , ص 65 به نقل از نزههالابرار.
(3) مستدرك سفينه البحار , ج 8 , ص 257.
(4) زندگاني حضرت معصومه , مهدي منصوري , ص 14 ( به نقل از رياض الانساب , تأليف ملك الكتّاب شيرازي).
(5)درياي سخن , سقازاده تبريزي , نقل از وديعه آل محمّد , محمد صادق انصاري , ص 12.
(6) تاريخ قديم قم , ص 214.
(7) آيه الله فاضل لنكراني " دام ظله".
(8) سفينه البحار , ج 2 , ص 376 .


زندگينامه امام حسن عسگري (ع)

زندگينامه امام حسن عسگري (ع)

زندگينامه امام حسن عسگري (ع)

نام: حسن بن علي.

كنيه: ابومحمد.

القاب: عسكرى، زكى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسكرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نيز گفته مى‏شد.)

منصب: معصوم سيزدهم و امام يازدهم شيعيان.

تاريخ ولادت: هشتم ربيع الثانى سال 232هجرى.

همچنين چهارم و دهم ربيع الثانى نيز نقل شده است. در مورد سال تولد ايشان نيز برخى گفته‏اند كه 231 هجرى بوده است.

محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حُديث، كه او را جدّه مى‏گفتند.

برخى نام او را سليل و برخى ديگر، سوسن نقل كرده‏اند. اين بانوى پاكيزه، كه در عصر خويش از بهترين زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذريه پيامبر اكرم(ص) است، در ولايت خويش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سليل، دور از هر آفت، پليدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزديك به شش سال.

تاريخ و سبب شهادت: هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (يا 29) سالگى، به وسيله زهرى كه معتمد عباسى به آن حضرت خورانيد.

محل‏دفن: سامرا (درسرزمين عراق‏كنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صيقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسكرى(ع) هستند. امام عسكرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بيگانگان پنهان نگه مى‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏بيت(ع) و مزدوران خليفه‏آسيبى به وى نرسد. 

اصحاب وياران:
1. احمد بن اسحاق اشعرى.
2. احمد بن محمد بن مطهر.
3. اسماعيل بن على نوبختى.
4. محمد بن صالح همدانى.
5. عثمان بن سعيد عمروى.
6. محمد بن عثمان عمروى.
7. حفص بن عمرو عمروى.
8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى.
9. احمد بن ابراهيم بن اسماعيل.
10. احمد بن ادريس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و ياران امام حسن عسكرى(ع) بيش از صد نفر ذكر شده است. 

زمامداران معاصر:
1. متوكل عباسى (232 - 247ق.).
2. منتصر عباسى (247 - 248ق.).
3. مستعين عباسى (248 - 252ق.).
4. معتز عباسى (252 - 255ق.).
5. مهتدى عباسى (255 - 256ق.).
6. معتمد عباسى (256 - 279ق.).

از ميان خلفاى مذكور، تنها منتصر عباسى، فرزند متوكل به امام هادى(ع)، امام‏حسن عسكرى(ع) وعلويان و شيعيان آزارى نرساند و در ايام خلافت كوتاه مدت خويش احسان و خدمات شايانى به آنان نمود كه در مقايسه با ستمكارى‏ها و تعديات ساير خلفاى عباسى ناچيز است. 

رويدادهاى مهم:

1. وفات ابوجعفر، محمد بن على، برادر امام حسن عسكرى(ع) در سنين جوانى و تألّم شديد امام(ع) در مرگ او.

2. مسموميت و شهادت امام على النقى(ع)، پدر امام حسن عسكرى(ع)، در سال 254 هجرى، به دست معتمد عباسى.

3. بازداشت و زندانى شدن مكرر امام حسن عسكرى(ع)، در دوران حكومت مستعين، معتز، مهتدى و معتمد عباسى.

4. نفرين امام(ع) بر معتز عباسى، در زندان، و تأثير آن در خلع معتز و كشته شدنش به دست سرداران ترك.

5. حساسيت خلفاى بنى‏عباس، معاصر امام‏حسن عسكرى(ع)، درباره‏تولد و زندگانىِ حضرت‏مهدى منتظر(عج) و تلاش براى پيدا كردن و از بين‏بردن آن‏حضرت.

6. مسموميت و شهادت امام حسن عسكرى(ع)، توسط معتمد عباسى، در سال 260 هجرى. (1)


1. مناقب آل ابى طالب، ج‏3، ص‏526؛ اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج‏3، ص‏435.
 

برگرفته شده از كتاب " خاندان عصمت عليهم السلام " تاليف سيد تقى واردى

 

ویژه نامه ولادت باسعادت امام حسن عسکری (ع) پست ثابت   منبع : http://www.tebyan.net

چهارم ربیع‌الثانی، ولادت سفیر محبوب ائمه و آفتاب ری  منبع : http://isna.ir

چهارم ربیع‌الثانی، ولادت سفیر محبوب ائمه و آفتاب ری

» سرویس: معارف و حقوق - دين و انديشه
11-572.jpg

حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)، در بین علما به عنوان محدث مطرح هستند محدث کسانی‌اند که فن جمع‌آوری احادیث و طبقه‌بندی روایات را می‌داند، آن را جمع می‌کند یا می‌نویسد و یا شاگرد تربیت می‌کند و تاکنون آن گونه که شایسته است شناخته نشده، نسبت وی با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) باز می‌گردد.

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، چهارم ربیع‌الثانی مصادف است با ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)؛ این سفیر سیار ائمه(ع)، از دانشمندان شیعه و راوی حدیث ائمه معصومین (ع) است و از چهره‌های بارز و محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت (ع) و پیروان آنان بود و در مسایل دین آگاه به معارف مذهبی و احکام قرآن، شناخت و معرفتی وافر داشت به همین مناسبت در این گزارش به مختصری از زندگی نامه، آثار و منزلت ایشان می‌پردازیم:

تولد و زندگی نامه حضرت عبدالعظیم (ع)

عبدالعظیم (ع) فرزند عبدالله بن علی، از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی (ع) است و نسبش با چهار واسطه به آن حضرت می‌رسد. پدرش "عبدالله" و مادرش "فاطمه" دختر عقبه بن قیس نام داشت.

محقق بزرگ مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره تاریخ ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم (ع) می‌نویسد «بنابر نقل کتاب الخصائص العظیمیه ولادت حضرت عبد العظیم (ع) در روز پنج‌شنبه چهارم ربیع الثانی سال 173 ق در مدینه واقع شده است» و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم یعنی امام موسی کاظم (ع)، امام رضا (ع)، امام محمدتقی (ع) و امام علی النّقی (ع) مقارن بوده و احادیث فراوانی از آنان روایت کرده است .

آن یادگار امام مجتبی (ع) تا آخر عمر در ری ماند و منشأ برکات بسیاری برای شیعیان ائمه شد و بالاخره در 15 شوال سال 253 هجری قمری رحلت کرد.

آستان مقّدس حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع)، با بارگاه شریف حضرت امامزاده حمزه (ع) و امامزاده طاهر(ع) در شهر ری و از قرن سوم تاکنون، به عنوان یکی از مشهورترین اماکن زیارتی و سیاحتی ایران مورد توجه و عنایت دوست داران اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بوده است.

سرشارترین و حساس‌ترین مقطع حیات عبدالعظیم (ع)، دوران امام هادی (ع) بود که آخرین بار که به دیدار امام شرفیاب شد، حضرت به او دستور داد که از عراق هجرت کند و به ری برود. در ری در منزل یکی از شیعیان ساکن شد و در سرداب خانه اقامت کرد. او روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها را به نماز می‌ایستاد و گاهی اوقات از مخفیگاه خود بیرون می‌آمد و به زیارت قبر حضرت حمزه ( برادر امام رضا (ع) که الان مدفنش در حرم خود حضرت است) می‌رفت.

آثار علمی حضرت عبدالعظیم (ع)

یکی از ابعاد مهم در شخصیت حضرت عبدالعظیم (ع) مقام و منزلت علمی و دانش و خدمات علمی اوست. وی علاوه بر نقل احادیث از ائمه معاصر خود کتاب‌هایی نیز تالیف نموده است که این دو اثر از آن جمله است:

خطبه‌های امیرالمومنین علی (ع): این اثر مشتمل بر چند خطبه مولای متقیان امیرالمومنان علی (ع) است.

کتاب یوم و لیله: در این اثر درباره وظایف و اعمال مستحب و اخلاقی افراد در هر شبانه روز مطالبی عرضه شده است. با کمال تاسف اصل این اثر همانند بسیاری از آثار ارزشمند اسلامی در طول تاریخ از بین رفته است. در هر حال توضیحات علمای تاریخ و سیره به خوبی گویای این حقیقت است که حضرت عبدالعظیم (ع)علاوه بر تلاش برای آموزش عقاید سالم و مراقبت بر عبادات و اعمال فردی و دفاع از اهل بیت (ع)، به منظور ارشاد، تعلیم و تربیت صحیح دینی مردم آثاری را تألیف کردند که هر یک در نوع خود بسیار مفید و موثر بوده‌اند.

منزلت حضرت عبدالعظیم (ع)

حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در دانش و تقوا به منزلتی رسید که همواره مورد احترام و اعتماد امام معصوم زمان خویش بود. نقل شده است که شخصی به نام اَبا حماد رازی با تحمل زحمت‌های فراوان خود را به سامرا می‌رساند تا از امام علی النقی (ع) مسائلی را بپرسد. امام(ع) پس از پاسخ گفتن به پرسش‌های حماد فرمودند: «ای اباحماد، هرگاه با مشکلی از مشکلات دینی یا پرسشی از مسائل اسلامی روبه رو شدی آن مشکل و سوال خود را با عبدالعظیم‌ حسنی در میان بگذار و از او بخواه تا پاسخ سؤالات تو را بیان نماید». امام هادی در جای دیگر به شخصی از اهالی ری می‌فرمایند: «اگر قبر عبدالعظیم (ع) را که در نزد شماست زیارت می‌کردی مانند کسی بودی که امام حسین (ع) را در کربلا زیارت کرده است.»

چرا ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم برابر با ثواب زیارت امام حسین (ع) است؟

در ابتدا باید گفت: باید توجه داشت که آن ثواب‌ها که برای زیارت عبدالعظیم ذکر شده در مقایسه با زیارت ائمه (ع) نیست، زیرا هیچ کسی با آنان قابل مقایسه نیست از این رو امیر مومنان(ع)فرمود: "هیچ کس از این امت را با آل‌محمد نمی‌توان مقایسه کرد. آنان که ریزه خوار خوان نعمت آل محمداند و با آن‌ها برابری نمی‌کنند.

با توجه به این نکته حال باید گفت در مورد دلیل اینکه چرا ثواب زیارت عبدالعظیم حسنی(ع) به مثابه زیارت سیدالشهدا(ع)در کربلا عنوان شده است، باید بدانیم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) حلقه وصل شیعیان در شهرهای مختلف بودند و می‌توان از ایشان به عنوان سفیر سیار ائمه(ع)یاد کرد.

ایشان از جمله محدثین و علمای برجسته شیعه است که به دلیل مجاهدت‌های علمی و تلاش برای رساندن معارف اهل بیت به شیعیان مورد توجه و تأیید ائمه معصوم قرار گرفته است.

نکته بعدی که باید به آن اشاره کرد این مطلب است که ممکن در مورد سایر امامزادگان بزرگوار نیز روایاتی بوده، اما به دست ما نرسیده است چون ما هر یک از این امامزادگان را به نیت ائمه زیارت می‌کنیم و ثواب آن محفوظ است. اما روایت ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) به ما رسیده است.

جنبه دیگر در حق حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)می‌تواند بحث مأموریت‌های ایشان باشد. چرا که حضرت بین شیعیان که در جای جای خطه اسلامی نمی‌توانستند با هم ارتباط داشته باشند، حلقه اتصال بود. چون ائمه ایشان را قبول داشتند و ممکن است این ثواب ناظر به همین مجاهدت‌هایی باشد که در راه ارتباط بین شیعیان و رساندن پیام ائمه باشد که از ایشان می‌توان به عنوان سفیر سیار ائمه یاد کرد.

این مسئله لزوم پایگاه سازی و تشکیل مراکز تجمع نیروها و اجتماعات، موضوعی است، که به طور کلی از اخبار و احادیث به دست می‌آید، روشن می‌شود که ائمه اطهار (ع) دوست داشتند، شیعیان با هم باشند، گرد هم جمع شوند، مذاکره کنند، و برای حفظ کیان تشیع و نشر معارف و گسترش مکتب، فعالیت‌های دینی و تبلیغی و اجتماعی داشته باشند.

ثانیا ممکن است شرائط خاص زمانی و مکانی، سبب گردیده باشد، که آن همه فضیلت برای زیارت حضرت‌عبدالعظیم (ع) ذکر شده آن را مانند فضیلت زیارت سیدالشهداء (ع) محسوب داشته و این درک فضیلت را مخصوص آن زمان قرار داده باشد؛ زیرا متوکل عباسی و برخی دیگر از حکام جور، پس از تخریب بارگاه امام حسین‌(ع)، برای جلوگیری از زیارت آن بزرگوار، مأموران دژخیم و جلادی را، به مراقبت و نگهبانی گماشته بودند، که به صغیر و کبیر رحم نمی‌کردند و جان افراد در خطر کشته شدن قرار می‌گرفت و حتی زائرین زیادی را، بی‌رحمانه به خاک و خون کشیده بودند.

منابع:

پایگاه اطلاع رسانی حرم عبد العظیم حسنی (ع)

زندگانی حضرت عبدالعظیم(ع) نوشته محمّد علی سلطانی

نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین قم 1375 ش، خطبه 2(1)

مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

نام: محمد بن عبد الله   منبع: http://javooni.org

نام: محمد بن عبد الله

vafatepayambar

حضرت محمد (ص) در تورات و برخى كتب آسمانى " احمد " ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را " احمد " ناميده بود.

كنيه حضرت محمد (ص) : ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب حضرت محمد (ص) : رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم [بیشتر]

قصه هاى زندگى پيامبر صلى اللّه عليه و آله

قصه هاى زندگى پيامبر صلى اللّه عليه و آله

پيامبراكرم صلى اللّه عليه و آله
نگاه به چهره عالم دينى عبادت است .

حفظ خويشاوندى  

شخصى نزد رسول اللّه خدا صلى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد: يارسول اللّه ! بستگانم بامن قطع رابطه كرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند آيا من هم با آنها قطع رابطه كنم ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: با اين وضع خداوند نظر و رحمتش را از همه شما بر مى دارد. آن مرد گفت : پس چه كنم ؟
حضزت فرمود: ايجاد رابطه كن باكسى كه با تواضع رابطه كرده است و بخشش به كسى كه تو را محروم ساخته است و عفو كن كسى را كه به تو ظالم كرده است . در اين صورت از سوى خداوند پشتيبانى رد برابر آنها خواهى داشت

احترام به والدين  

مردى به محضر رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله مشرف مى گردد و عرض كرد: يا رسول اللّه به چه كسى نيكى كنم ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: به مادرت .
دوباره سوال كرد سپس به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت .
بار ديگر سوال كرد سپس به چه كسى نيكى كنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت .
بار چهارم سوال كرد آنگاه به چه كسى نيكى كنم ؟
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: به پدرت .

پرهيز از امتياز طلبى  

پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله با عده اى از اصحاب خود به سفر رفته بودند. حضرت در بين راه دستور داد گوسفندى را ذبح كنند و غذايى تهيه نمايند. مردى گفت : كشتن گوسفند با من باشد، ديگرى گفت : پوست كندن آن با من باشد سو مى گفت : پختن آن را من به عهده مى گيرم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: من هم هيزم آن را آماده مى كنم .
اصحاب گفتند: با رسول اللّه ! پدران و مادران ما فداى شما باد، خود را به زحمت نيندازيد، ما خود هيزم را جمع آورى خواهيم كرد.
حضرت فرمود: مى دانم كه شما اين كار را براى من انجام مى دهيد اما خداى عز و جل نمى پسندد كه بنده اش خود را از اصحابش ممتاز كند آنگاه برخاست و براى آنها هيزم جمع آورى كرد.


پرهيز از غضب  


مردى به پيامبرصلى اللّه عليه و آله عرض كرد يا رسول اللّه ! مرا تعليم ده !
حضرت فرمود: برو و غضب نكن .
آن مرد گفت : همين مرا بس است و به جانب قبيله خود رفت . ناگهان در ميان طايفه اش جنگى در گرفت و مسلحانه در برابر يكديگر صف كشيدند. آن مرد هم كه و ضعيف جنگى را مشاهده كرده مسلح شد و در صف جنگاوران ايستاد. آنگاه سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله را بياد آورد كه به او فرمود: غضب نكن . اسلحه را كنار گذارد و به نزد مخالفين قوم خود رفت و گفت : اى مردم هر جراحت و قتل و زدن بى نشانه اى كه در افراد شما به عهده من باشد و خونبهاى آن را مى پردازم .
مخالفين كه براى سخنان صلح طلبانه را از او شنيدند گفتند: ما اين جريمه را نمى خواهيم . براى شما باشد زيرا ما از شما به اين جريمه سزاوارتريم . آنگاه با يكديگر صلح كردند و با آن كينه از ميان رفت .

خوش برخوردى

  
مردى به پيامبر صلى اللّه عليه و آله عرض كرد يا رسول اللّه من اقوامى دارم كه با آنها صله ارحام مى كنم اما آنها با من قطع رابطه كرده اند. من به آنها احسان مى كنم اما آنها با من بدرفتارى مى كنند، من بر بديهاى آنها حلم مى ورزم اما آنها بر من جهالت مى كنند.
حضرت فرمود: اگر آن گونه باشد كه تو مى گوئى گويا رنج و ناراحتى كه از برخورد خوب تو به آنها مى رسد دردناكتر است و تا تو در چنين حالى باشى خداوند پشتيبان تو خواهد بود.

بر خورد با مردم

 
رد حالى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله عازم ميدان جنگ بود عربى به محضر او رسيد و ركاب شترش را گرفت و گفت : يا رسول اللّه : علمى را به من بياموز كه سبب رفتم به بهشت گردد.
حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار كن كه دوست دارى با تو آن گونه رفتار كنند. و از رفتار با آنها كه خويشاوند تو نيست بپرهيز.


كليدى بى نيازى

  
مردى از اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله به سخنى معيشت گرفتار شد. همسرش به او گفت : اى كاش به محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى رفتى و از او چيزى رد خواست مى كردى .
مرد تنگدست به خدمت پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمد و و حضرت از او را مشاهده كرد فرمود: هر كسى از ما بخواهد به او عطا خواهيم كرد و هر كس بى نيازى جويد خداوند او را بى نياز كند.
مرد فقير با خود گفت : مقصود او من بودم . سپس به سوى همسرش بازگشت و او را از سخن حضرت خبردار كرد.
همسرش گفت : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله هم بشر است (از حال تو خبر ندارد) او را آگاه كن .
آن مرد دوباره به محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله شرفياب گشت و چون حضرت او را ديد فرمود: هر كسى از ما بخواهد به او خواهيم داد و هر كس بى نيازى جويد خداوند بى نيازيش سازد. سه بار اين تكرار شد و او به محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله مى رفت و بر مى گشت . آنگاه رفت و كلنگى عاريه كرد و براى كندن هيزم حركت كرد و قدرى هيزم آورد و به مقدارى آرد فروخت و آردها را به منزل برد و از آن استفاده كردند. روز بعد هم رفت و هيزم بيشترى آورد و فروخت و. همواره كار مى كرد و مى اندوخت تا خود كلنگى خريد و گرديد. آنگاه به محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله مشرف گرديد و به اطلاع او رسانيد كه چگونه براى درخواست نزد او آمد و چه جمله اى را از او شنيد.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود: كه من گفتم : هر كه از ما بخواهد به او مى دهيم و هركه بى نيازى گرداند.


اندازه معيشت

  
روزى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله با همراهان خود در صحرا عبور مى كرد كه به شتربانى گذر كرد، كسى را فرستاد تا از او شير بخواهد.
شتربان گفت : آنچه در سينه شترهاست صبحانه قبيله است و آنچه در ظرف هاست شام آنهاست .
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله گفت : خدايا مال و فرزندانش را زياد گردان .
آنگاه به راه افتادند تا به چوپانى رسيدند. حضرت كسى را فرستاد تا از او شير بگيرد. چوپان گوسفند را دوشيد و هرچه در ظرف داشت در ظرف پيامبر صلى اللّه عليه و آله ريخت و گوسفندى هم براى آن حضرت فرستاد و عرض كرد: همين اندازه نزد ما بود اگر بيشتر هم بخواهيد به شما مى دهيم .
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله گفت : خدايا او را به اندازه كفاف روزى ده .
يكى از اصحاب عرض كرد: يا رسول اللّه ! براى كسى كه به شما چيزى نداد دعائى كردى كه همه ما آن را دوست داريم و براى كسى كه حاجت تو را برآورده ساخت دعائى كردى كه همه ما آن را ناخوش مى داريم .
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: آنچه كم و كافى باشد بهتر از زيادى است كه دل را مشغول دارد.
خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفاف روزى عطا فرما.
امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عز وجل مى فرمايد: اگر بر بنده مومنم تنگ گيرم غمگين مى شود در صورتى كه اين تنگى او را به من نزديكتر مى سازد و اگر بر بنده مومنم وسعت دهم شادمان گردد، در صورتى كه آن وسعت او را از من دورتر مى كند.

شيعه واقعى  

مردى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّه ! فلانى در منزل همسايه اش نگاه حرام مى كند و اگر بتواند بدنبال آن كار حرامى انجام دهد انجام مى دهد.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله خشمگين شد و فرمود: او را نزد من بياوريد.
مرد ديگرى كه در آنجا حضور داشت عرض كرد: يا رسول اللّه ! او از شيعيان شماست كه به ولايت شما و على عليه السلام اعتقاد دارد و از دشمنان شما بيزار است .
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: نگو او از شيعيان ما است ، اين يك دروغ است . شيعه ما كسى است كه دنباله روى ما باشد و از اعمال ما پيروى كند و اين كارهاى او كه نام بردى از اعمال ما نيست .

اهميت طلب مردم

 
جنازه مردى را آوردند تا رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بر آن نماز گذارد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانيد اما من نمى خوانم .
اصحاب گفتند: رسول اللّه ! چرا بر او نماز نمى گذارى ؟
حضرت فرمود: زيرا بدهكار مردم است .
ابوقتاده گفت : من ضامن مى شوم كه قرض او را ادا كنم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: بطور كامل ادا خواهى كرد؟
ابوقتاده : بله ، بطور كامل ادا خواهم كرد. آنگاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله بر او نماز گذارد.
ابوقتاده گويد: بدهكارى آن مرد هفده يا هجده در هم بود.


ميهمان سرزده

  
از اهل مدينه ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله و پنج نفر از اصحاب او را به غذائى كه آماده كرده بودند دعوت نمودند. حضرت دعوت آنها را پذيرفت اما وقتى به منزل ميزبان مى رفتند در بين راه يك نفر ديگر كه دعوت نشده بود به آنها گرويد. وقتى به منزل نزديك شدند پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او گفت : آنها تو را دعوت نكرده اند همين جا بنشين تا من با آنها صحبت كنم و همراهى تو را، با آنها در ميان گذارم و اجازه ورودت را بگيرم .

خود برتربينى

  
نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله از شخصى تعريف شد. روزى او به محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد. اصحاب عرض كردند: يا رسول اللّه اين همان كسى است كه از او به خوبى تعريف كرديم .
حضرت فرمود: من در چهره او نوعى سياهى از شيطان مى بينم . او نزديك شد و بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله سلام كرد.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: تو را به خدا سوگند آيا در پيش خودنگفتى كسى بهتر از من در ميان مردم نيست ؟
او در پاسخ گفت : بله همينطور است كه فرموديد.


محبت به فرزندان  


اقرع بن حابس در محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله بود كه ديد حضرت فرزندش حسن عليه السلام را مى بوسد.
عرض كرد: من ده فرزند دارم و يكى از آنها را هم نبوسيده ام .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: كسى كه رحم نكند مورد رحمت قرار نمى گيرد.

عزت كار و ذلت صدقه

  
مردى از انصار نيازمند گرديد و از بر آوردن نياز خود درمانده شد. نزد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله رفت و حاجت خود را بيان كرد.
حضرت فرمود: آنچه را در منزل دارى بياور و چيزى را در اين باره كوچك نشمار.
مرد انصارى به منزل رفت و يك قدح و يك قطعه پوست يا پارچه كه زير زين اسب يا شتر مى گذارند را با خود آورد.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: چه كسى اين دو را مى خرد؟
مردى گفت : من آنها را به يك درهم خريدارم .
حضرت فرمود: چه كسى بيشتر مى خرد؟
مرد ديگرى عرض كرد: من به دو درهم مى خرم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: براى تو باشد و خريدار، دور دهم به مرد انصارى داد. آنگاه حضرت فرمود: با يك در هم آن خوراكى براى خانواده خود تهيه كن و با درهم ديگر تيشه اى خريدارى كن .
مرد انصارى تيشه اى خريدارى كرد و پيامبر صلى اللّه عليه و آله دسته اى ديگران براى آن گرفت و تيشه اى را به دسته اى مجهز كرد و فرمود: برو با اين تيشه هيزم بيابان را بكن و چيزى را از چوب و خار بيابان ،تر يا خشك بى ارزش ندان .
مرد انصارى بدنبال كار رفت و پس از پانزده شب به محضر پيامبر صلى اللّه عليه و آله مشرف گرديد و وضع اقتصادى او خوب شد.
حضرت صلى اللّه عليه و آله فرمود: اين كار بهتر از اين بود كه در روز قيامت بيائى در حالى كه در چهره تو ذلت صدقه باشد.


بر خورد با سر كشان

 
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله از يكى از كوچه هاى مدينه مى گذشت ، زن سياه پوستى از بين راه سرگين حيوانات را جمع مى كرد، به او گفته شد از پيش راه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كنار برو.
زن سياه پوست گفت : راه پهن است .
شخصى خواست او را كتك زند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: رهايش كنيد او سر كش است .

انسان محترم را گرامى بداريد  


پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.
جريربن عبداللّه در اين هنگام وارد شد اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى در نشست 0.
پيامبر صلى اللّه عليه و آله عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زير انداز خود قرار دهد. جرير عبا را گرفت و بر صورت خود گذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد، آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبر صلى اللّه عليه و آله رو كرد و گفت : من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم . خداوند تو را گرامى بدارد همان گونه كه مرا گرامى داشتى .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس فرمود: هر گاه شخص محترمى نزد شما آمد او را گرامى بداريد و همچنين هر كسى كه از گذشته بر شما حقى دارد او را نيز گرامى بداريد.

 

منبع:قصه هاى تربيتى چهارده معصوم
مؤ لف :محمد رضا اكبرى

داستان زندگانی حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم‏  منبع:http://qesasolquran.blogfa.com

داستان زندگانی حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم‏
 

1              2                3                4              5

 

داستان‌هایی از زندگی حضرت محمد (ص)   منبع: http://www.nabiaazam.com

داستان‌هایی از زندگی حضرت محمد (ص)

در طول زندگی پر برکت حضرت محمد (ص) داستان‌هایی اتفاق افتاده که بسیار قابل استفاده و عبرت گرفتن است. و از طرف دیگر حاکی از عظمت و بزرگواری آن پیامبر بزرگوار می‌باشد. از جمله این داستان‌ها می‌توان به داستان مباهله  حضرت محمد (ص) با مسیحیان نجران اشاره کرد که در قرآن هم ذکر شده است و رسول گرامی اسلام به آنان پیشنهاد مباهله داد ولی آنان حقانیت نبی اکرم را درک کرده بودند در روز موعود، حاضر به مباهله نشدند و حاضر به مصالحه و پرداخت جزیه شدند.

برای آگاهی بیشتر از داستان‌های زندگی آن حضرت می‌توانید به مقالات زیر مراجعه فرمایید.

_________________________________________________



 


عنوان داستان عنوان داستان عنوان داستان
صدقه بدون پول نمايندگان نجران در مدينه فاطمه علیها السلام نوری در پرستشگاه
فرمان پيامبر(ص) براي دريافت زكات نهى از سؤال بيجا فرار از بستر
فرزند شهيد چهار خصلت خدا پسند فضيلت و شايستگى
فضيلت سجده چيزى ديدم كه در تمام عمرم نديده بودم قرآن و افشاگرى عليه دو منافق
قرآن و تهيدستان باتقوا نگاه خائنانه قرآن و دعوت به توشه آخرت
قرآن ايثار آنها را مى‏ستايد چاره فراق كار و تلاش
مهمان سرزده هوشیاری در انتخاب میزبان مواسات با برادر دينى
مانند قرآن دعا كنيد هيچ حرفى نيست مگر اينكه اسمى از اسماء مایه رحمت
مادر وام بى بهره براى رفع نياز حاجتمند مادر سعد بن ابى وقاض و اعتصاب غذا
مبارزه با خرافات واماندهء قافله‏ محك امتحان
محبوب ترين اسمها وحى چگونه بر پيامبر نازل مى‏شد محبّت، صفت دین محمّد
محضر عالم‏ وزنه برداران‏ مدارا
مردى كه كمك خواست‏ يك كلمه با دو معناى متفاوت مزاح پيغمبر
مسلمان شدن يهودى يا رسول اللَّه سوره قارعه را خوانديد مسابقه امام حسن و امام حسين عليهماالسلام
مستمند و ثروتمند یک شیوه ی تبلیغی مصاحبه مفروق با پيامبر اسلام (ص)
مصداق كامل ايمان و عمل صالح گواهى‏ام علاء معجزه يك آيه قرآن
پنبه‏اى در گوش او گذاشتند گذشت و عفو از دشمنان پنج سفارش از رسول خدا(ص )
پيامبر آنچه می‏فرمود از وحى می‏گرفت پيامبر (ص) بعد از نزول آيه تفكر گريه كرد پيامبراکرم(ص) گريه مي كند!
پاداش هر روز پاداش زنان پرهيز از غضب
پربركت ترين مال پسنديده ترين صفت زن مسلمان پسر حاتم‏
آيه‏اى كه پيامبر را پير كرد آيا اگر توبه كنم قبول مى‏شود آخرين آيه‏اى كه بر پيامبر (ص) نازل شد
آداب جنگ افطارى‏ الگوى جامع
امتحان هوش‏ انقطاع وحى چند روز بود و چرا انصاف
اهميت كودك اى رسول خدا قرآن ديگرى بياور تا قبول كنيم اين گونه گناهان مى‏ريزد
ابوجهل و در خواست از پیامبر (ص) احترام ويژه به بزرگ زاده احترام پدر و مادر
احترام به كودكان احترام به برادر مسلمان احترام بيشتر به خاطر نيكى بيشتر
ارزش دانش اندوزى اطاعت از شوهر اعرابى و رسول اكرم‏
بلند شدن به احترام مؤ من به خدا قسم پيامبر و جبرئيل دروغ نگفته‏ اند بهترين آرزو
بهترین سوره، سوره حمد است بوسيدن دست كارگر بى اعتنايى به دنيا
با خواندن یک آیه به شناخت کامل رسید بخل بخششى كريمانه
بدهكارى برکت زایی برخورد با پيامبر(ص)
بردبارى در مقابل دشنام بستن زانوى شتر تنبيه بدنى
تواز من، جوان مردتری! تاءثير نماز تحفه
تشنه‏اى كه مشك آبش به دوش بود جمع هيزم از صحرا جويبر و ذلفا
جوان آشفته حال‏ جواب سلام جاذبه قرآن
جاذبه قرآن در دل سرمايه‏دار و هوشمند بزرگ مكه حفظ ارتباط حب على عليه السلام
حتى برده فروش‏ حدود همسايه حسن و حسين عليهما السّلام واسطه در توبه
خنده حضرت خود برتربينى دفاع از آبروى مؤ من
دوازدهمین دختر ... دورى از مجادله داستان پیامبر و مرد شکمباره
داستان پیامبر اکرم و مرد یهودى دخترداری در كنار مادر
در گذشت سلمان در اندیشه یار در بستر بيمارى
در خانهء امّ سلمه‏ درباره ايرانى‏ها درخواست انگشتر
درخت خرما درخت خرما سبب نزول سوره و الليل درختان بهشتى
دستبوسى دعا براى ميزبان ذكر و دعا
رفتار با مردم رفتارى شگفت آور با رئيس منافقان رنج، از من بردار!
ريا ريزش گناهان راءفت با حيوانات
رباخوار رعايت حقوق ديگران رعايت حال مردم
زنان پير به بهشت نمى‏روند سلام يهود سیمای پیامبر:رحمت فراگیر رحمت للعالمین
سگى مانع نزول وحى شد سر آغاز دانش سريع‏ترين پاسخ به دعاى پيامبر (ص)
شفاعت پیغمبر (ص) درباره امتش شكستى مغرورانه در برابر قرآن شتر دوانى‏
علاقه پيامبر (ص)به قرآن عاقبت انديشى عاطفه
عذاب آسمانى عشق حسين (ع ) در كانون دل پيغمبر ص غيبت
غذاى حرام غش در معامله

حضرت محمد (ص) از نگاه ادیان   منبع:http://www.nabiaazam.com


حضرت محمد (ص) از نگاه ادیان

آمدن حضرت محمد (ص) توسط دیگر ادیان که قبل از دین اسلام آمده بودند خبر داده شد و نشانه‌هایی در کتب آسمانی دیگر برای آن حضرت ذکر شده است. از جمله در انجیل یوحنا بشارت به آمدن حضرت نبی اکرم «ص» داده شده است که قرآن مجید چنین بشارتی را تأیید کرده است.

راهب مسیحی (بحیرا) با توجه به نشانه‌هایی که از آن حضرت دید به حضرت ابوطالب گفت: این همان پیامبری است که آمدنش در کتب آسمانی بشارت داده شده است. همین طور از روایات زیادی نقل شده است که نشانه‌های آن حضرت و نشانه‌هایی برای حقانیت اسلام در کتاب‌های مقدس یهودیان آمده است.

برای آگاهی بیشتر به مقالات مرتبط مراجعه فرمایید.

_________________________________________________

 

1. مقاله: بشارت‌های انبیاء الهی و دیگران درباره ظهور رسول الله (ص)

2. مقاله: بشارت‌های انبیاء الهی درباره آمدن رسول الله (ص)

3. مقاله: نخستین سفر محمد(ص) به شام و داستان بحیرا

4. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - بشارت انبیا درباره ظهور رسول الله

5. کتاب: زندگانی حضرت محمد - بشارت انبیا درباره آمدن رسول خدا 

6. کتاب: زندگانی حضرت محمد - نخستین سفر محمد (ص) به شام و داستان بحیرا

مولد النبی (مکان ولادت منسوب به حضرت محمد)  منبع:http://www.rasoolnoor.com

مولد النبی (مکان ولادت منسوب به حضرت محمد)

پیامبر اعظم(ص) در مکه در خانه ای در شعب ابی طالب متولد شدند. حضرت محمد (ص) بعدها این خانه را به عقیل برادر حضرت علی(ع) بخشیدند. هم اکنون در جای آن خانه، کتابخانه ای بنا شده که به نام مکتبة مکة المکرمة شناخته می شود.

برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به:

_________________________________________________

 

 

1. مقالات: مکان ولادت حضرت رسول الله(ص)

2. مقالات: زمان و مکان ولادت نبی اکرم

3. کتاب: زندگانی حضرت محمد - محل ولادت حضرت محمد

4. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - مکان ولادت حضرت محمد


مسجد النبی  منبع:http://www.rasoolnoor.com

مسجد النبی

نبی اکرم (ص) بعد از هجرت به مدینه در اولین اقدام خود، به فکر بنای یک مرکز عمومی به نام مسجد، برای مسلمانان افتاد. زمین آن خریداری گشت و ساختمان آن در همان سال اول به پایان رسید و پس از جنگ خیبر توسط خود حضرت محمد (ص) بر مساحتش افزوده شد. توسعه مسجد بعد از آن هم ادامه یافت تا این که به مساحت فعلی رسید.

در روایات آمده که: بعد از مسجد الحرام مسجدی به اهمیت و ارزش مسجد النبی نمی رسد و یک رکعت نماز در آن برابر با ده هزار رکعت نماز در جاهای دیگر است.

برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به:

_________________________________________________

 

 

1. مقالات: بنای مسجد النبی

2. کتاب: زندگانی حضرت محمد - ساختمان مسجد مدینه

3. کتاب: زندگانی حضرت محمد - آخرین سخنان پیامبر در مسجد النبی

4. کتاب: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام - روایاتی در داستان بنای مسجد

5. پایگاه حوزه: کتابخانه - قسمت های داخلی مسجد النبی

سبک زندگی به رنگ سبز خاتم


آنچه از نظرتان می گذرد مروری است گذرا بر رفتارها و شیوه های رفتاری رسول اکرم(ص) که با استناد به برخی آیات، احادیث و نمونه های عینی از زندگی آن حضرت مورد بررسی قرار گرفته است.

سبک زندگی به رنگ سبز خاتم

به راستی پیامبر(ص) در تربیت و ساختن انسان های بزرگ از چه شیوه هایی استفاده کرده است؟

برای پاسخگوئی به این سۆال بخشی از شیوه های تربیتی پیامبر اکرم(ص) را مورد بررسی قرار می دهیم. البته این شیوه ها اصول ثابتی هستند که در هر دوره و زمانی می توانند مورد استفاده قرار گیرند و ما اگر امروز هم از شیوه های پیامبر مکرم اسلام(ص) در تربیت انسان ها بهره بگیریم می توانیم بهترین انسان ها را بسازیم.

معرفی پیامبر(ص) در قرآن کریم بعنوان اسوه و الگوی نیکو (اسوه حسنه) نیز به همین معناست که ما امروزه سیره آن مرد الهی و رهبر موفق تاریخ را سرلوحه کار خود بویژه در موضوع تربیت قرار دهیم.

اخلاق عظیم

پیامبران آمده اند تا در مسیر تعالی و تکامل زندگی مادی و معنوی بشر، اخلاق و فضائل اخلاقی را نهادینه کنند تا انسان در چهارچوب فضائل و محاسن اخلاقی قله های سعادت و پیروزی را فتح کند و در فضای معطر محاسن و مصفای اخلاق در جامعه، به کمال مطلوب رسد. پیامبر خاتم(ص) نیز اساس بعثت خویش را تکمیل والائی های اخلاق معرفی می کند و می فرماید: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ (1) همانا من برای تکمیل والائی های اخلاق برانگیخته شدم.»

همچنین بنا بر اصلی اخلاقی و روان شناختی که مربی باید عامل به آنچه خود می گوید باشد پیامبر(ص) نه تنها متخلق به اخلاق حسنه بود بلکه به فرموده قرآن دارای خلق عظیم بود. قرآن کریم پیامبر(ص) را به داشتن چنین خلق و خویی می ستاید و می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم؛ (قلم/4) تو ای پیامبر سجایای اخلاقی عظیمی داری.»

نرمخویی و خوش رفتاری با دیگران

لازمه رهبری جامعه اسلامی اجرای احکام و قوانین با صلابت و قاطعیت است بخصوص در مواردی که خشونت و تصمیم قاطع در قطع ریشه های فساد سازنده است. این صفت از صفات بارز رسول الله(ص) بود اما نه در همه جا و در برابر هرکس. او «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»(فتح/9) بود با دشمنان سرسخت و با مسلمانان و مۆمنان مهربان و خوش رفتار بود. آن حضرت با ملایمت و حسن خلق، مردم را با دین اسلام آشنا می کرد به طوری که مسلمانان شیفته نرمخویی، ملایمت و خوش رفتاری او بودند.

پیامبر اکرم(ص) در پرتو رحمت الهی با مۆمنان و مسلمانان با ملایمت و نرمی رفتار می نمود. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ (آل عمران/ 159) حسن اخلاق و مهربانی تو با مردم رحمتی از جانب خداوند است، و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند.»

مشورت با دیگران

یکی دیگر از ویژگی های پیامبراکرم(ص) که نشان از زیبایی سلوک حضرتش دارد مشورت با دیگران است. آن حضرت ،علاوه بر توجه به پرورش شخصیت افراد طبقات مختلف جامعه با در نظر گرفتن افکار و اندیشه های موافق و مخالف، از توانایی های روحی و فکری آن ها بهره مند می شد. مورخین و مفسرین اسلامی یکی از صفات پیامبر را در مسند مدیریت، کثرت مشاوره دانسته اند و گفته اند: «کان رسول الله کثیرالمشاوره لاصحابه؛(2) سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد.»

رفتار متواضعانه رسول خدا به گونه ای بود که چون وارد مجلسی می شد در نزدیک ترین جای محل ورود خود می نشست.(3) رسول خدا کراهت داشت کسی برای وی به پا خیزد و مردم نیز از این جهت جلو پای آن حضرت بلند نمی شدند، ولی هنگام رفتن، آنان با حضرتش برمی خاستند و همراهش تا در منزل می آمدند.( 4)

تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی از جمله صفات بزرگ و انسانی پیامبر(ص) و بی شک یکی از عوامل تأثیرگذار در تقویت محبوبیت حضرتش در میان مردم بود. چون مظهر کمالات است و دارای خلق عظیم و تمام ارزش های انسانی در او تبلور یافته است. او با وجود اینکه برترین است نه تنها خود را فوق دیگران نمی بیند بلکه با الهام از این رهنمود وحی؛ «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المۆمنین»(شعراء/15) بال های تواضع و فروتنی خویش را بر مۆمنین و پیروان خود می گستراند.

رفتار متواضعانه رسول خدا به گونه ای بود که چون وارد مجلسی می شد در نزدیک ترین جای محل ورود خود می نشست.(3) رسول خدا کراهت داشت کسی برای وی به پا خیزد و مردم نیز از این جهت جلو پای آن حضرت بلند نمی شدند، ولی هنگام رفتن، آنان با حضرتش برمی خاستند و همراهش تا در منزل می آمدند.( 4)

ابوذر غفاری(رحمه الله) می گوید: رسول خدا در میان اصحابش می نشست، اگر ناشناسی می آمد نمی دانست پیامبر کدام است تا آن که می پرسید. از پیامبر(ص) درخواست کردیم تا جایگاهی اختیار کند که اگر ناشناسی وارد شد حضرت را بشناسد. آن گاه سکویی از گل بنا کردیم حضرت بر آن می نشست و ما نیز گرد او می نشستیم.(5)

همچنین با بردگان بر روی زمین غذا خوردن، سوار شدن بر چهارپا که تنها پلاسی بر پشت آن قرار داشت، دوشیدن گوسفندان با دست، پوشیدن لباس پشمی خشن و سلام کردن بر کودکان سنت و روش او بود.»(6)

رأفت و رحمت

یکی دیگر از ویژگی هایی که در سیره نبوی به عنوان اخلاق فردی آن حضرت مورد توجه می باشد دوستی و مهربان بودن ایشان با مردم است. پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) بدون هیچ چشم داشت مادی چنان مردم را از دل و جان دوست می داشت و به آنان مهربانی می نمود که وقتی درد و رنجی بر آنان وارد می شد آن را بر روح و جان خویش احساس می کرد. خداوند در بیان این صفت پیامبر می فرماید: «رسولی از خود شما به سویتان آمده که رنج های شما بر او سخت و بر هدایت شما اصرار دارد و با مۆمنان رئوف و مهربان است.»(توبه/ 128)

نکته زیبایی که در این آیه مشاهده می شود این است که خداوند دو صفت خویش یعنی «رئوف و رحیم» بودن را برای پیامبر خاتم آورده است .

رفتار پیامبر با کودکان

احترام به کودکان

امروزه در علوم تربیتی مباحثی مبسوط درباره شخصیت دادن به کودک مطرح می گردد. توجه به این امر که سبب رشد و شکوفایی استعدادهای کودک و بالا بردن کرامت و بارور شدن گوهر انسانی او می شود عاملی جهت ساختن انسان هایی فرزانه می شود.

رسول مکرم اسلام(ص) نیز با لحاظ کردن این مهم می فرمایند: «اکرموا اولادکم؛ به کودکان خود احترام بگذارید.» حضرتش با وجود عظمت و شخصیتی که داشت در سلام کردن به کودکان پیشی می گرفت و با آنان مهربانی می نمود و معتقد بود که هر کس با کودک سر و کار دارد باید کودکانه رفتار کند. (7) چنان که حسنین (علیهماالسلام) را بر دوش خود سوار می کرد و می فرمود: «خوب مرکبی دارید و شما سوارکاران خوبی هستید.» (8)

عدالت در تربیت

از دیگر شیوه های تربیت پیامبر رفتار عادلانه بود. مثلا پدری که دو کودک را همراه خود نزد پیامبر آورده بود و یکی را می بوسید و به دیگری بی اعتنایی می کرد آن حضرت برآشفت و فرمود: «فهلا ساویت بینهما؛ (9) چرا در ابراز محبت نسبت به فرزندانت به طور یکسان رفتار نکردی؟!»

 

کلام آخر

بی شک پرداختن به زیبایی های روش های تربیتی پیامبر اعظم(ص) در این مجال محدود، گنجاندن دریا در کوزه ای است. ولی امید است همین اندک، ذائقه جویندگان حقیقت را شیرین نماید و تشنه کامان حقیقت با تأسی به سیره، سلوک و رفتارهای تربیتی پیامبر عظیم الشأن اسلام این الگو و اسوه بی نظیر تاریخ بشریت در عصر کسادی بازار ایمان، جان ها و فطرت های زلال خویش را از شراب طهورش سرمست کنند.

 

پی نوشت ها:  

(1)- نور الثقلین، ج 5، ص 92 

(2)- تفسیر جلالین، ص 94

(3)- مکارم الاخلاق، ج 1، ص25

(4)- مستدرک الوسائل، ج 2، ص112

(5)- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 15

(6)- محجه البیضا، ج 16، ص98

(7)- وسائل، ج 5، ص 121

(8)- بحارالانوار، ج 43، ص286

(9)- مکارم الاخلاق، ص113

 

فرآوری: نوریه نوچمنی

بخش خانواده ایرانی تبیان


منبع:

رسول الله(ص) الگوی زندگی، حبیب الله احمدی،



جوانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

~ì'e(1 '©1e
منبع:تبیان

جوانی پیامبر اکرم فصلی دیگر از کتاب زندگی ارزشمند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را ورق زده و به وقایع و مراحل مهمی از آن اشاره می‌کند.

این موارد به ترتیب زیر بررسی خواهند شد:

دوران شیرخوارگی و کودکی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، دوران نوجوانی، سفر به سوی شام و دیدار با دانشمند مسیحی، پیمان جوانمردان، مختصری از زندگی و خصایل نیکوی حضرت خدیجه (سلام الله علیها) - بانوی گرامی اسلام- و ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ایشان، ماجرای نصب حجر الاسود و در آخر فرازهایی از خصوصیات اخلاقی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دوران جوانی.

باشد که با مطالعه این مقاله با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بیشتر آشنا شده و بتوانیم که در راه ایشان قدم برداریم.

حلیمه می‌گوید از روزی که پیامبر به خانه او رفتند، خیر و برکت هم، به خانه او آمد و روز به روز بیشتر شد و گله و دارایی‌اش فزونی یافت. با وجود این که صحراها و شهرها را خشکسالی فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سیر بوده، شیر داشتند. همچنین درختان خشکیده خانه آنها سرسبز و با طراوت شدند و شتر آنها که شیرش خشک شده بود، شیر بسیاری داشت.

 

دوران شیرخوارگی و کودکی پیامبر اکرم

گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فقط سه روز - یا به نقلی هفت روز - از مادر گرامیشان حضرت آمنه (سلام الله علیها) شیر خورده‌اند و پس از آن طبق رسم بزرگان عرب برای ایشان دایه انتخاب کردند. در تاریخ این دایه‌ها را دو تن گفته‌اند که به ترتیب زیر می‌باشند: 

1- ثُوُیبِه َاسلَمیه؛ که مدتی به پیامبر شیر داد. به خاطر این امر او تا آخر عمرش مورد احترام رسول خدا و همسر گرامیشان حضرت خدیجه علیهاالسلام بود و رسول خدا از شنیدن خبر فوت او متاثر گشتند.

2- حُلیمه سُعدیه؛ دختر ابو ذُؤیب که سه فرزند داشته و یکی از فرزندان او هم از پیامبر پرستاری کرده است.

اعراب به چند منظور فرزندان خود را به دایه‌ها می‌سپردند:

اولا این که فرزندان آنها در محیط صحرا پرورش یابند و در هوای پاک آنجا بدنشان سالم و قوی شود.

ثانیا از آنجایی که مردم صحرا کمتر با ملت‎ها و زبان‎های دیگر برخورد و اختلاط داشتند زبان خالص عربی را به خوبی و درستی یاد بگیرند.

ثالثا این که از بیماری‎ها از جمله وبا که گاه و بیگاه در مکه شایع می‌شد، در امان بمانند.

بعد از چهار ماه از ولادت پیامبر، دایه‌های قبیله بنی‌سعد به مکه آمدند و از آنجایی که پیامبر فقط از سینه حلیمه شیر خورد، ایشان را به حلیمه دادند.

حلیمه می‌گوید از روزی که پیامبر به خانه او رفتند، خیر و برکت هم، به خانه او آمد و روز به روز بیشتر شد و گله و دارایی‌اش فزونی یافت. با وجود این که صحراها و شهرها را خشکسالی فرا گرفته بود، گوسفندان آنها فربه و سیر بوده، شیر داشتند. همچنین درختان خشکیده خانه آنها سرسبز و با طراوت شدند و شتر آنها که شیرش خشک شده بود، شیر بسیاری داشت.

همینطور بیمارانی که به نزد آنها می‌رفتند به برکت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شفا می‌یافتند.

مدت پنج (یا شش سال) پیامبر اکرم در میان قبیله بنی‌سعد بوده و رشد و نمو کافی نمودند و در این مدت حلیمه دو یا سه بار ایشان را نزد مادرشان برده و در مرتبه آخر نیز ایشان را برای همیشه به آمنه (سلام الله علیها) بازگردانید.

گفته می‌شود، هنگامی که پیامبر اکرم با خدیجه کبری ازدواج نمودند، حلیمه نزد آنها رفته و از خشکسالی نزد ایشان شکایت نمود. آن حضرت نیز تعدادی گوسفند و شتر به حلیمه دادند و او نزد خانواده‌اش بازگشت. همچنین بعد از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که حلیمه نزد ایشان آمد و خود و همسرش اسلام آوردند.

~ì'e(1 '©1e

دوران نوجوانی

هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شش ساله شدند، مادر گرامیشان تصمیم گرفتند که ایشان را برای دیدن اقوام و خویشان، همچنین زیارت قبر پدر، به یثرب ببرند. آنها یک ماه در یثرب ماندند.

در هنگام بازگشت به مکه، حضرت آمنه (سلام الله علیها) بیمار شده و در بین راه درگذشتند. پس از مرگ مادر، عُبّدالمطلّب، جد ایشان که بزرگ قریش بوده، شکوه پادشاهان و هیبت پیامبران را داشت، سرپرستی رسول خدا را به عهده گرفت. گویند در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرشی را می‌گستردند که به احترام او هیچ کس بر روی آن جز خود او نمی‌نشست، و فرزندانش در کنار او می‌ایستادند. اما هنگامی که محمد خردسال به جمع نزدیک می‌شد، عبدالمطلب او را در کنار خود روی فرش جای می‌داد و می‌گفت: "به خدا سوگند که او مقامی بس بزرگ و والا دارد. گویی می‌بینم که روزی می‌رسد که او سرور شما خواهد شد."

هنگامی که پیامبر هشت ساله شدند، عبدالمطلب نیز از دنیا رفت که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از این واقعه بسیار اندوهگین شدند.

پس از آن سرپرستی پیامبر به ابوطالب (علیه السلام) عموی گرامی ایشان و بزرگ قریش رسید. ابوطالب (علیه السلام) نیز پیوسته مراقب و مواظب ایشان بود. با این که ابوطالب (علیه السلام) وضع مالی نسبتا خوبی نداشت، خود و همسر گرامیشان فاطمه بنت اسد (مادر گرامی حضرت علی علیه‎السلام) در خدمت و نگهداری ایشان کوشا بودند.

حضور پیامبر اکرم در خانه عمو عادی نبود. آنجا نیز نشانه‌های بزرگی ایشان همه جا دیده می‌شد و خیر و برکت به خانه ابوطالب (علیه السلام) آمده بود. فاطمه بنت اسد می‌گوید از زمانی که پیامبر به خانه آنها آمده بود، درختی که سالیان سال خشک بود، سبز شده و میوه می‌داد.

همچنین از ابوطالب نقل است در شب‎ها از آن حضرت، سخنان و دعاها و مناجات‎هایی می‌شنیدند.

در رسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشامیدن نام خدا را ببرند، اما برخلاف آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان سنین طفولیت عادت داشتند که تا نام خدا را نمی‌برند، نمی‌خوردند و نمی‌آشامیدند و هنگامی که از طعام دست می‌کشیدند، شکر خدا را می‌کردند.

 

سفر به سوی شام

بازرگانان قریش برای تجارت طبق معمول، هر سال یک بار به سوی شام و یک بار به سوی یمن می‌رفتند. حضرت ابوطالب، شیخ قریش، نیز گاهی در این سفرهای تجارتی شرکت می‌کردند. هنگامی که پیامبر دوازده ساله بودند به همراه عمویشان در یکی از این سفرهای تجارتی شرکت نمودند. (همانطور که گفته شد، پس از مرگ عبدالمطلب، پیامبر تحت کفالت عموی خویش حضرت ابوطالب بودند.)

کاروان هنوز به مقصد خویش نرسیده بود که در بیرون شهر "بّصری" توقف کوتاهی کرد.

سالیان درازی بود که راهبی به نام "بُحیرا" که دانشمند مذهب حضرت مسیح (علیه السلام) بود و اطلاعات وسیع و دقیقی از آن داشت، در صومعه خود در این سرزمین زندگی می‌کرد. بُحیرا هنگام عبور این کاروان برخلاف سالیان گذشته از صومعه خود بیرون آمد و آنها را به غذا دعوت کرد. او در تمام مدت پذیرایی از میهمانان، در جستجوی چیزی بود و سرانجام گمشده خود را در محمد نوجوان (صلی الله علیه و آله و سلم) یافت.

او با دقت فراوان حرکات و اعمال و سیمای ایشان را می‌نگریست و بعد از غذا، هنگامی که همه رفتند، نزد پیامبر آمد و از ایشان سوالاتی در مورد حالات و زندگانی آن حضرت به عمل آورد. آنگاه به پشت شانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاه کرد، و در میان دو کتف ایشان به جستجوی خالی که بعدها مهر نبوت نام گرفت، پرداخت و آن را بدان شکل که انتظار داشت یافت.

سپس به ابوطالب (علیه السلام) گفت که این نوجوان در آینده شأنی عظیم خواهد یافت. (و در آخر به ابوطالب توصیه کرد که رسول خدا را برای این که از خطر یهودیان در امان بمانند به شهر خویش بازگرداند.)

هنگامی که به شام رسیدند، حضرتش در سایه درختی نزدیک صومعه یکی از راهبان فرود آمدند.

راهب از میسره پرسید که " آن شخص که زیر این درخت نشسته کیست؟"

میسره پاسخ داد که "ایشان یکی از مردمان قریش و اهل حرم (شهر مکه) است."

راهب گفت "سوگند به خدا که جز پیامبر کسی دیگر زیر این درخت ننشسته است."

دوران جوانی: 

پیمان جوانمردان

یکی دیگر از وقایع مهم زنگی پیامبر در قبل از بعثت، شرکت ایشان در پیمانی به نام "پیمان جوانمردان" است.

قبیله‌های ساکن در مکه با یکدیگر خویشاوند بودند و پیمان‌هایی در میانشان وجود داشت. به این دلیل و دلایل دیگر، هر قبیله از تعرض قبیله دیگر مصون بود. اما اگر غریبی به شهر می‌آمد و به او ستمی می‌رسید، هیچ مدافع و فریادرسی نداشت.

یکبار مردی از قبیله‎ای کوچک برای تجارت به مکه آمد، در مکه "عاصِ بن وائِل" از او کالایش را خرید، اما بهایش را نپرداخت. مرد غریبه در برابر ظلمی که به او شده بود از قریش یاری خواست، اما هیچ کس به فریادش نرسید.

این حادثه در گروهی از جوانان مکه تاثیر جدی ایجاد کرد، از این رو چند تن از جوانان قریش در خانه یکی از بزرگان خود جمع شدند و پیمانی بستند که به موجب آن نگذارند به هیچ غریبی در شهر مکه ستمی برسد. و در برابر هر ستم آن قدر بایستند تا حق به حق‌دار باز گردد و نام این پیمان حِلفّ الفُضول قرار داده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در این پیمان شرکت کردند (ایشان از اعضای اصلی این پیمان بوده‌اند)، که بعدها از آن به نیکی یاد می‌نمودند.

~ì'e(1 '©1e

در رسم عرب نبود که در هنگام غذا خوردن و آشامیدن نام خدا را ببرند، اما برخلاف آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان سنین طفولیت عادت داشتند که تا نام خدا را نمی‌برند، نمی‌خوردند و نمی‌آشامیدند و هنگامی که از طعام دست می‌کشیدند، شکر خدا را می‌کردند.

حضرت خدیجه سلام الله علیها

قبل از این که در مورد ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) مطالبی بیان گردد لازم است تا مختصری با آن بزرگوار و خصوصیاتشان آشنا شویم.

حضرت خدیجه اولین بانویی است که دعوت رسول گرانقدر را لبیک گفت و به پیام آسمانی آن حضرت پاسخ مثبت داد.

به نقل از مورخان، ایشان 68 سال پیش از هجرت متولد شده‌اند. (که البته نقل‌های دیگری در این زمینه وجود دارد.) پدر آن حضرت خُوُیلِد بن اسد و مادر ایشان فاطمه دختر زائِده بوده که از جهت پدر با پیامبر نسبت خویشاوندی داشته‌اند.

بنا بر تحقیق پاره‎ای از محققان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تنها دختر ایشان بوده‌اند اما عموم مورخان برای ایشان فرزندان دیگری ذکر می‌کنند.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از اخلاق پسندیده و صفات برجسته برخوردار بوده و به اندیشمندی و تیز هوشی و پاکدامنی نام و نشان داشته‌اند تا آنجا که در دوران جاهلیت، که در میان مردم رسومی چون دختر‌کُشی رواج داشته و زنان از اهمیت کمی برخوردار بوده و فساد در میان آنان وجود داشت، از آن بانو به عنوان طاهره - یعنی پاک - یاد می‌شد. البته برای ایشان القاب دیگری چون مبارکه و سیده نساء قریش (بانوی زنان قریش) نیز ذکر کرده‌اند.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که از بزرگترین ثروتمندان قریش به شمار می‌رفتند، به تجارت می‌پرداختند. بدین صورت که افرادی را با اموال خویش به شهرهای دیگر چون یمن می‌فرستادند و آن مردان به داد و ستد پرداخته و در سود این تجارت با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) شریک می‌شدند.

اما با این که تمام بزرگان قریش مایل به ازدواج با آن حضرت بودند، ایشان شخصا از پیامبر که از نظر مالی تفاوت چشمگیری با ایشان داشتند، تقاضای ازدواج کرده و پس از ازدواج با آن حضرت تمام مال و ثروت خویش را در راه نشر حقایق دین در اختیار همسر گرامیش - پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)  قرار دادند، تا آنجا که رسول خدا فرمودند:

"ما نَنفَعُنی مالٌ قَطُّ مِثلَ ما نَفَعُنی مالُ خَدیجهُ"؛ هیچ مالی چون مال خدیجه مرا سود نبخشید.

در سال ششم بعثت که قریش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بنی‎هاشم را در شعب ابوطالب تحت محاصره شدید قرار داد، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با استفاده از دارایی و نفوذ خویش در میان قریش به یاری محاصره‌شدگان شتافتند و به اندازه‌ای از مال خود بخشیدند که سرانجام خودشان نیز به سختی افتادند و همانطور که در تاریخ آمده است از آن ثروت فراوان در هنگام مرگ چیزی به جا نمانده بود.

مقام و منزلت این بانوی بزرگ اسلام در صدر زنان جهان قرار گرفته و روایت‎های مختلفی ایشان را، هم‎مرتبه حضرت مریم مادر گرامی حضرت عیسی (علیه السلام) دانسته و از آن حضرت به عنوان یکی از چهار زن برتر یاد کرده است. در روایتی از پیامبر است که می‌فرمایند:

«اَفضَلُ نِساءِ الجنّهِ اَربُعّ: "خَدیجُهّ بِنتُ خوُیلِد، فاطمهّ بِنتُ مّحُمد، و مُریمّ بنتُ عِمرانُ و آسیهّ بِنتُ مّزاحِمُ، امراَهّ فِرعُونُ"»؛ "برترین زنان بهشت چهار نفر باشند، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون."

همچنین چندین بار نقل شده که جبرئیل - فرشته وحی - بر پیامبر اکرم نازل شده و از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن حضرت پیام سلام آورده است، که این امر اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد زیرا همانطور که در قرآن آمده است خداوند بر انبیا بزرگ خویش سلام فرستاده است.

جبرئیل گفته است: "ای محمد، بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام بر خوان." پس پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: "ای خدیجه این جبرئیل است که از پروردگارت بر تو سلام می‌گوید." پس خدیجه گفت: "خداوند خود سلام است و سلام از اوست و بر جبرئیل سلام باد."

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از مقام خاصی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردار بودند؛ بطوری که تا هنگامی که ایشان زنده بودند، پیامبر ازدواج نکردند. در منزلت آن بانو همین بس که پیامبر سال فوت ایشان را که مصادف با وفات حضرت ابوطالب (علیه السلام) نیز بود، عام الحزن یعنی سال غم یاد کردند.

بعد از فوت ایشان نیز همانطور که در تاریخ روایت شده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ایشان بارها و بارها به نیکی یاد می‌کردند.

از عایشه - یکی از زنان پیامبر - است که گفت: "رسول الله از خانه بیرون نمی‌آمد جز این که خدیجه را یاد می‌کرد و از او به نیکی ستایش می‌نمود."

در نقل دیگری از عایشه است: «هر گاه رسول خدا گوسفندی را ذبح می‌کرد می‌گفت: "آن را برای دوستان خدیجه بفرستید." پس روزی علت این امر را پرسیدم. گفت: "من دوست خدیجه را هم دوست می‌دارم."»

حال پس از ذکر این مختصر و آشنایی با علو مقام حضرت خدیجه به روشنی می‌توان دریافت که از چه رو این افتخار نصیب ایشان گشته تا همسر گرامی رسول خدا و مادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) - بانوی بانوان عالم- باشند.

~ì'e(1 '©1e

ازدواج پیامبر اکرم با حضرت خدیجه علیهاالسلام

همانطوری که در قسمت پیشین بدان اشاره شد حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازرگان بودند و از ثروتمندان قریش به شمار می‌رفتند. ایشان گروهی از مردان را برای تجارت به شهرهای مختلف فرستاده و آنها پس از داد و ستد با اموال آن بانو در سود این عمل با ایشان سهیم می‌شدند.

چون حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از راستگویی و امانتداری و صفات پسندیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) (که زبانزد خاص و عام بود) اطلاع یافتند به ایشان پیشنهاد دادند که برای تجارت به سوی شام رفته و سهمی بیشتر از تاجران دیگر برگیرند.

پیامبر نیز پذیرفتند و به همراه میسره - غلام مخصوص حضرت خدیجه(سلام الله علیها) - و مقداری کالای گرانبها عازم شام شدند.

هنگامی که به شام رسیدند، حضرتش در سایه درختی نزدیک صومعه یکی از راهبان فرود آمدند.

راهب از میسره پرسید که " آن شخص که زیر این درخت نشسته کیست؟"

میسره پاسخ داد که "ایشان یکی از مردمان قریش و اهل حرم (شهر مکه) است."

راهب گفت "سوگند به خدا که جز پیامبر کسی دیگر زیر این درخت ننشسته است."

 

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کالاهایی که با خود آورده بودند را فروخته و آنچه می‌خواستند خریدند و به سوی مکه بازگشتند.

در این سفر همه تجار سود بردند. به خصوص رسول اکرم که از دیگران سود بیشتری نصیبشان گردید. پس از بازگشت هنگامی که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از میسره درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال کردند، میسره پاسخ داد که تمام کارهای ایشان حساب شده و منظم و بر اساس عقل است. همچنین او وقایعی که در سفر رخ داده بود را بیان کرده و گفت: هنگامی که یکی از تجار از پیامبر خواسته بود که به "لات "و "عّزّی"، دو بت مشهور در مکه یاد کند، ایشان امتناع کرده و گفته‌اند: "چیزی نزد من پست‌تر از لات و عّزّی نیست."

پس از این که حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از این جریانات مطلع گشتند شخصی را نزد رسول خدا فرستاده و توسط او پیغام دادند که به علت شرف و نسب والای پیامبر در میان قومشان و خصایصی چون امانتداری، راستگویی و نیکخویی، مایل به ازدواج با ایشان می‌باشند.

چون پیامبر از این موضوع با خبر شدند، عموهای خویش را خبر کرده و آنها را به خواستگاری حضرت خدیجه فرستادند.

در این مجلس حضرت ابوطالب (علیه السلام) - عموی ایشان - سخن را آغاز کرده و پس از حمد و ثنای الهی و ذکر پاره‌ای از خصوصیات رسول خدا، از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خواستگاری کردند. آن بانو نیز قبول کرده و بدین ترتیب خود را به تزویج پیامبر درآوردند.

در این زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 25 سال و بنا به گفته اکثر مورخان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) 40 سال داشته‌اند. (البته برای ایشان سنین کمتری هم ذکر کرده‌اند.)

 

نصب حُجُر الاَسود

حادثه مهم دیگری که پیش از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد که موقعیت ایشان را در دیده مردم مکه نشان می‌دهد، داستان نصب حجر الاسود است. همانطور که در تاریخ آمده است قبل از بعثت، خانه خدا - کعبه - مورد احترام و تقدس اعراب بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی اجداد ایشان به دور این مکان طواف می‌کردند.

سالی، سیلی در مکه جاری شد که باعث ویرانی دیوارهای خانه خدا گشت. و قریش که زمامداری کعبه را به عهده داشتند، تصمیم به مرمت آن گرفتند.

آنها دیوارها را بالا بردند و هنگامی که خواستند حجرالاسود که سنگ مقدسی است در سر جای خود نصب کنند، بین این که افتخار نصب این سنگ مقدس نصیب چه قبیله‌ای شود میان آنها اختلاف پیش آمد و کار بالا گرفت تا جایی که نزدیک بود میان آنها جنگ خونینی در بگیرد.

بالاخره پیرمرد سالخورده‌ای که مورد احترام قریش بود، پیشنهاد کرد که هر کسی را که ابتدا از در مسجد وارد شود به داوری بپذیرند که این پیشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت.

در این هنگام بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از در مسجد وارد شدند و بزرگان قریش امانتداری ایشان را تصدیق کرده و داوری ایشان را پذیرفتند.

رسول اکرم نیز دستور دادند تا جامه‌ای روی زمین پهن کنند. سپس ایشان حجرالاسود را میان آن جامه قرار داده و گفتند تا رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد.

چون جامه را برداشتند و آن را بالا بردند، شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ را برداشتند و آن را بر جای خود قرار دادند و با این داوری خردمندانه از خونریزی بزرگی جلوگیری می‌کردند.

این حادثه می‌رساند که با این که پیامبر در هنگام وقوع این ماجرا جوانی 35 ساله بودند، تا چه حد مورد احترام قریش و دیگران بوده و همگی به امانتداری و درستکاری و درایت ایشان تصدیق داشتند.

~ì'e(1 '©1e

خصوصیات اخلاقی پیامبر اکرم

با جستجو در زندگی بزرگان و دقت و تأمل در حالات روحی آنها می‌توان به کمالات و خصال برجسته آنها پی برده و آنها را بیشتر شناخت. از این بالاتر با نگاهی به مراحل مختلف زندگی پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر این که با خصوصیات اخلاقی ایشان آشنا می‌شویم؛ از ایشان به عنوان یک نمونه برتر و یک انسان کامل سرمشق و الگو می‌گیریم.

خلاصه زندگی چهل ساله پیش از بعثت ایشان را عفت و پاکدامنی، امانت و صداقت، راستی و درستی، احسان و نیکی به بینوایان و زیردستان، تنفر از پلیدی‎های اخلاقی حاکم بر روزگار و بتان و بت‌پرستان تشکیل می‌دهد.

اخلاق پسندیده و رفتار جوانمردانه و نیکویی که در پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده می‌شد و همگان را به ستایش و احترام وامی‌داشت، سبب گردید تا خداوند در قرآن ایشان را ستایش کرده و ایشان را صاحب خلق عظیم بداند.

رسول خدا از همان ابتدای جوانی در میان مردم به لقب «امین» مشهور گشته و مردم اموال خویش را نزد ایشان به امانت می‌گذاشتند.

حتی هنگامی که حضرتش تصمیم به مهاجرت از مکه به مدینه گرفتند، با این که جو دشمنی با ایشان، بر مردم شهر حکومت داشت، هیچ کس در امانتداری و جوانمردی ایشان تردید نداشته و همگان، باز چون دوران قبل از بعثت اموال و اشیاء گرانبهای خویش را نزد ایشان به ودیعه می‌نهادند، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را جهت پرداخت بدهی‌ها و تحویل اماناتی که از مردم نزد ایشان بود، تعیین فرمودند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز با مردم مکه و بزم‌های شبانه و عیش و نوش‌های آنها همراه نبوده و از وضع موجود رنج می‌بردند، از این رو گاهی مدت‎ها به کوه حرا می‌رفتند و در آنجا تفکر و عبادت می‌پرداختند.

رسول خدا همواره هنگام غذا خوردن نام خدا را به زبان جاری می‌نمودند و از گوشت‎هایی که به طور نامشروع ذبح شده بود خودداری می‌کردند.

ایشان مانند سایر انبیاء قسمتی از دوران نوجوانی خویش را به شبانی می‌پرداختند. پیامبران با این شغل بیشتر از فساد و پلیدی جامعه زمان خود دور شده و صبوری و تحمل و مهربانی را تجربه می‌کردند و سرانجام با دیدن آثار نظم و قدرت خداوند در طبیعت به آخرین درجات یقین و ایمان می‌رسیدند.

در دوران جوانی نیز همانطور که در قسمت "ازدواج پیامبر" نیز به آن اشاره شده ایشان برای مدتی به تجارت پرداخته‌اند، که همانطورکه گفته شد، رفتار و اخلاق و جوانمردی رسول خدا در این دوران باعث شیفتگی حضرت خدیجه نسبت به ایشان و سرانجام پیشنهاد ازدواج با آن حضرت شد.

البته شایان ذکر است که در اینجا به پاره‌ای از خصوصیات آن حضرت اشاره شده و در مطلب "خصوصیات اخلاقی پیامبر" به این موضوع عمیق‌تر می‌پردازیم.

 

منبع:

سایت رشد شیعی

هفته وحدت/میلاد پیامبر و امام صادق(ع)   منبع: http://region13.tehran.ir

نمایشگاه عکس هفته وحدت/میلاد پیامبر و امام صادق(ع)

هفته وحدت/میلاد پیامبر و امام صادق(ع)

نام :

محمد بن عبد الله

در تورات و برخى كتب آسمانى «احمد» ناميده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پيش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» ناميده بود.

كنيه:
ابوالقاسم و ابوابراهيم.

القاب:
رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امين، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر،نذير، بشير، مبين، كريم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذكّر، يس، طه‏ و... .

منصب:
آخرين پيامبر الهى، بنيان‏گذار حكومت اسلامى و نخستين معصوم در دين مبين اسلام.

تاريخ ولادت:
روز جمعه، هفدهم ربيع الاول عام الفيل برابر با سال 570 ميلادى (به روايت شيعه). بيشتر علماى اهل سنّت تولد آن حضرت را روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول آن سال دانسته‏اند.
عام الفيل، همان سالى است كه ابرهه، با چندين هزار مرد جنگى از يمن به مكه يورش آورد تا خانه خدا (كعبه) را ويران سازد و همگان را به مذهب مسيحيت وادار سازد؛ امااو و سپاهيانش در مكه با تهاجم پرندگانى به نام ابابيل مواجه شده، به هلاكت رسيدندو به اهداف شوم خويش نايل نيامدند. آنان چون سوار بر فيل بودند، آن سال به سال فيل (عام الفيل) معروف گشت.

محل تولد:
مكه معظمه، در سرزمين حجاز (عربستان كنونى).

نسب پدرى:
عبدالله بن عبدالمطلب (شيبة الحمد) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف بن قصى بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لوىّ بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر (قريش) بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان
از پيامبر اسلام(ص) روايت شده است كه هرگاه نسب من به عدنان رسيد، همان جا نگاه داريد و از آن بالاتر نرويد. اما در كتاب‏هاى تاريخى، نسب آن حضرت تا حضرت آدم(ع) ثبت و ضبط شده است كه فاصله بين عدنان تا حضرت اسماعيل، فرزند ابراهيم خليل الرحمن(ع) به هفت پشت مى‏رسد.

مادر:
آمنه، دختر وهب بن عبد مناف.
اين بانوى جليل القدر، در طهارت و تقوا در ميان بانوان قريشى، كم‏ نظير و سرآمدهمگان بود. وى پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روايتى شش سال زندگی كرد و سرانجام، در راه بازگشت از سفرى كه به همراه تنها فرزندش، حضرت محمّد(ص) وخادمه‏اش، ام ايمن جهت ديدار با اقوام خويش عازم يثرب (مدينه) شده بود، در مكانى به نام «ابواء» بدرود حيات گفت و در همان جا مدفون گشت.
و چون عبدالله، پدر حضرت محمد(ص) دو ماه (و به روايتى هفت ماه) پيش از ولادت فرزندش از دنيا رفته بود، كفالت آن حضرت را جدش، عبدالمطلب به عهده گرفت. نخست وی را به ثويبه (آزاد شده ابولهب) سپرد تا وى را شير دهد و از او نگه‏دارى كند؛ اما پس از مدتى وى را به حليمه، دختر عبدالله بن حارث سعديه واگذار كرد. حليمه گرچه دايهآن حضرت بود، اما به مدت پنج سال براى وى مادرى كرد.

مدت رسالت و زمامدارى:
از 27 رجب سال چهلم عام الفيل (610 ميلادى)، كه در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شده بود، تا 28 صفر سال يازدهم هجرى، كه رحلت فرمود، به مدت 23 سال عهده‏دار امر رسالت و نبوت بود. آن حضرت علاوه بر رسالت، به مدت ده سال امر زعامت و زمامدارى مسلمانان را پس از مهاجرت به مدينه طيبه بر عهده داشت.

رحلت:
دوشنبه 28 صفر، بنا به روايت بيشتر علماى شيعه و دوازدهم ربيع الاول بنا به قول اكثر علماى اهل سنّت، در سال يازدهم هجرى، در سن 63 سالگى،در مدينه بر اثر زهرى كه زنى يهودى به نام زينب در جريان نبرد خيبر به آن حضرت خورانيده بود. معروف است كه پيامبر اسلام(ص) در بيماری وفاتش مى‏فرمود: اين بيماری از آثار غذاى مسمومى است كه آن زن يهودى پس از فتح خيبر براى من آورده بود

 

محل دفن:
مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى) در همان خانه‏اى كهوفات يافته بود. هم اكنون مرقد مطهر آن حضرت، در مسجد النبى قرار دارد.

همسران:
1. خديجه بنت خويلد.
2. سوده بنت زمعه.
3. عايشه بنت ابى بكر.
4. امّشريك بنت دودان.
5. حفصه بنت عمر.
6. ام حبيبه بنت ابى سفيان.
7. امّ سلمه بنت عاتكه.
8. زينب بنت جحش.
9. زينب بنت خزيمه.
10. ميمونه بنتحارث.
11. جويريه بنت حارث.
12. صفيّه بنت حىّ بن اخطب.
نخستين زنى كه افتخار همسرى پيامبر اكرم(ص) را يافت، خديجه بنت خويلد بود. حضرت محمّد(ص) پيش از رسيدن به مقام رسالت، در سن 25 سالگى با اين بانوى بزرگوارازدواج نمود. خديجه كبرى (س) با موقعيت و اموال خويش، خدمات شايانى به پيامبراكرم(ص) در اظهار رسالتش كرد. اين بانوى بزرگ، از افتخارات زنان عالم است و در رديف بانوان قدسى، همانند مريم و آسيه، قرار دارد. پيامبر اكرم(ص) به احترام خديجه كبرى (س) تا هنگامى كه وى زنده بود، با هيچ زن ديگرى ازدواج نكرد. همو بود كه دردها ورنج‏هاى پيامبر(ص) را، كه سران شرك و كفر متوجه آن حضرت می ‏كردند، تسلّى داده و اورا در رسالت و نبوتش يارى مى‏داد.
خديجه كبرى(س) به خاطر مقام و منزلتى كه در اسلام به دست آورده بود، مورد لطف وعنايت مخصوص پروردگار جهانيان قرار گرفت. به همين جهت روزى جبرئيل امين به محضرپيامبر اكرم(ص) شرفياب شد و گفت: اى محمد! سلام خدا را به همسرت خديجه برسان. پيامبر اكرم(ص) به همسرش فرمود: اى خديجه! جبرئيل امين از جانب خداوند متعال به توسلام می رساند. خديجه گفت: «اللّه السّلام و منه السّلام و على جبرئيل السّلام».  

حضرت خديجه (س) در ايام همسرى با پيامبر(ص) از احترام ويژه رسول‏ خدا(ص) برخورداربود و پيامبر(ص) نيز همسرى مهربان و وفادار براى او بود. آن حضرت پس از وفات خديجه (در رمضان سال دهم بعثت) همواره از او به نيكى ياد مى‏كرد.
از عايشه، سومين همسر رسول خدا(ص)، روايت شده است:
«كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) لايَكادُ يَخْرُجُ مِنَ الْبَيْتِ حَتّى يَذْكُرَخَديجَةَ فَيَحْسَنُ الثَّناءِ عَلَيْها، فَذَكَرها يَوْماً مِنَ الْاَيّامِفَادْرَكَتْني الْغَيْرةَ، فَقُلْتُ: هَلْ كانَتْ اِلاّ عَجُوزاً وَقَدْ اَبْدَلَ كَاللّهُ خَيْراً مِنْها، فَغَضَبَ حَتّى‏ اهْتَزَّ مَقْدَمُ شَعْرِهِ مِنَالغَضَبِ‏. 

پيامبر اكرم (ص) هيچ‏گاه از خانه بيرون نمی رفت مگر اين كه يادى از خديجه مى‏كردو از او به نيكى نام مى‏برد. يك روز كه پيامبر اكرم(ص) از خديجه (س) ياد كرده وخوبى‏هاى او را بيان مى‏كرد، غيرت زنانگى بر من غالب شد و به پيامبر(ص) گفتم: آيااو يك پيرزن بيشتر بود و حال آن كه خداوند بهتر از آن (يعنى عايشه) را به تو دادهاست؟ پيامبر اكرم(ص) از اين گفتار من، خشمگين شد، به طورى كه موهاى جلوى سرش از شدت خشم به حركت درآمد

فرزندان:

الف) پسران:
1. قاسم. او پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) تولد يافت. از اين روپيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند.
2. عبدالله. اين كودك چون پس از بعثت به دنياآمده بود، وى را «طيّب» و «طاهر» می گفتند.
3. ابراهيم. او در اواخر سال هشتم هجرى متولد شد و در رجب سال دهم هجرى وفات يافت.
عبدالله و قاسم از خديجه كبرى (س) و ابراهيم از ماريه قبطيه متولد شدند. وهرسهآنان در سنين كودكى از دنيا رفتند.
ب) دختران:
1. زينب (س). 2. رقيه (س). 3. ام كلثوم (س). 4. فاطمه زهرا (س).
دختران پيامبر اسلام (ص) همگى از حضرت خديجه(س) متولد شدند و تمام فرزندان رسول خدا(ص) جز فاطمه زهرا (س) پيش از رحلت آن حضرت، از دنيا رفته بودند. تنها فرزندى كهاز آن حضرت در زمان رحلتش باقى مانده بود، فاطمه زهرا(س)، آخرين دختر وى بود. اين بانوى مكرّمه، افتخار بانوان عالم، بلكه همه انسان‏ها و مورد تقديس و تكريم فرشتگان عرشى است. همو است كه مادر سبطين و امّ الأئمة المعصومين(ع) است.
گرچه پيامبر اسلام(ص) به تمام خاندان مؤمن خويش علاقه‏ مند بود، اما در ميان همسرانش بيش از همه، به خديجه كبرى (س) و در ميان فرزندانش بيش از همه، به فاطمه زهرا (س) علاقه‏مند بوده و اظهار محبت و لطف مى‏فرمود.

اصحاب و ياران:
پيامبر اسلام(ص) چه در مكّه معظمه و چه در مدينه، داراى اصحاب و ياران باوفايی بود كه برخى از آنان پيش از آن حضرت و برخى ديگر پس از ايشان از دنيا رفتند و تعدادآنان به هزاران نفر مى‏رسد. در اين جا به نام برخى از صحابه مشهور آن حضرت اشاره مى‏شود: 



1.على بن ابیطالب(ع)
2. ابوطالب بن عبد المطلب.
3. حمزة بن عبدالمطلب.
4. جعفربنابى‏طالب.
5. عباس بن عبدالمطلب.
6. عبداللّه بن عباس.
7. فضل بنعباس.
8. معاذبن جبل.
9. سلمان فارسى.
10. ابوذر غفارى (جندب بنجناده).
11. مقداد بن اسود.
12. بلال حبشى.
13. مصعب بن عمير.
14. زبيربن عوام.
15.سعد بن ابى وقاص.
16. ابو دجانه.
17. سهل بن حنيف.
18. سعد بن معاذ.
. سعد بن عباده.
20.محمد بن مسلمه.
21. زيد بنارقم.
22. ابو ايوب انصارى.
23.جابربن عبدالله انصارى.
24.حذيفة بنيمان عنسى.
25.خالدبن سعيد اموى.
26.خزيمة بن ثابت انصارى.
27. زيد بنحارثه.
28. عبدالله بن مسعود.
29. عمار بن ياسر.
30. قيس بن عاصم.
31. مالك بن نويره.
32.ابوبكر بن ابى قحافه.
33. عثمان بن عفان.
34. عبداللهبن رواحه.
35. عمر بن خطّاب.
36.طلحة بن عبيدالله.
. عثمان بنمظعون.
38.ابو موسى اشعرى.
39. عاصم بن ثابت.
40.عبدالرحمن بنعوف.
41. ابوعبيده جراح.
42. ابو سلمه.
43.ارقم بن ابى ارقم.
44.قدامة بن مظعون.
45.عبدالله بن مظعون.
46. عبيدة بن حارث.
47. سعيد بنزيد.
48. خَبّاب بن اَرَت.
49. بريده اسلمى.
50.عثمان بن حنيف.
51. ابو هيثم تيهان.
52. ابىّ بن كعب

 

زمامداران معاصر:

پيامبر اكرم(ص) در عصرى زندگى می كرد كه منطقه حجاز به دليل عدم حاصل‏خيزى وبيابانى بودن زمين و عدم رواج مدنيّت در بين مردم، از چشم‏طمع حكومت‏ها دور مانده وبه آن رغبتى نشان نمى‏دادند. به همين دليل، در آن سرزمين، حكومت مركزى و مستقلی وجود نداشت و دايره حكومتى، منحصر در قبيله و طايفه بود و نظام ملوك الطوايفى در آن مناطق حكم‏فرما بود، تا اين كه پيامبر اكرم(ص) به پيامبرى برانگيخته شد و از مكه به مدينه مهاجرت نمود و پايه‏هاى يك حكومت جهانى را در اين شهر بنا نهاد؛ اما در اطراف حجاز حكومت‏هاى مستقل و نيمه‏مستقلى وجود داشت و حاكمانى از سلسله‏ها و تيره‏های مختلف حكومت مى‏كردند. اين حكومت‏ها عبارت بودند از: ايران، روم شرقى، حبشه، يمن،حيره، غسّان، يمامه و مصر.
همه حكومت‏هاى اطراف حجاز، تحت نفوذ سه دولت مركزى، يعنى امپراتورى بزرگ ايران،امپراتورى عظيم روم شرقى و حبشه بودند. تعداد زمامداران اين كشورها، كه معاصر باپيامبر اكرم(ص) (632-570 م.) بودند، زياد است. در اين جا تنها نام زمامدارانى راكه با پيامبر اسلام(ص) رابطه داشته و يا پيامبر(ص) آنان را به دين مبين اسلام دعوتكرده بود، ذكر مى‏كنيم: 

1. هرقل (هراكليوس) قيصر روم شرقى (641-610 م.).
2. خسرو پرويز، پادشاه ساسانى ايران. (628-590 م.).
3.باذان بن ساسان، زمامدار يمنو دست نشانده امپراتورى ايران (متوفاى سال 10ق.).
4. مقوقس، حاكم مصر و دست نشانده امپراتورى روم.
5. نجاشى، پادشاه حبشه.
6. حارث بن ابى شمر، حاكم غسّان و دست نشانده امپراتورى روم.
7. هوذة بن على حنفى، حاكم يمامه و دست نشانده امپراتورى روم (متوفاى سال 8ق.).
8. نعمان بن منذر، حاكم حيره و دست نشانده امپراتورى ايران (602-580م.).
از ميان سلاطين و حاكمان فوق، تنها نجاشى، پادشاه حبشه و باذان، حاكم يمن رابطه حسنه با پيامبر اسلام(ص) داشته و از دعوت آن حضرت استقبال كردند و دينش راپذيرفتند. نجاشى با پذيرفتن دو گروه مهاجر مسلمان و پناه دادن آنها در حبشه، وباذان با قطع وابستگى به امپراتورى ايران و جنگيدن با دشمنان اسلام، در سرزمين يمن،خدمت‏هايى به حضرت محمّد(ص) انجام دادند؛ اما زمامداران ديگر يا با پيامبر اكرم(ص) از در دشمنى و جنگ وارد شدند و يا سياست بى‏طرفانه‏اى را درپيش گرفتند. البته پس ازرحلت نبى گرامى اسلام(ص) همه آنان به دست تواناى مسلمانان و زمامداران اسلامى به سزاى اعمالشان رسيدند

چند كلام زيبا از پيامبر اكرم (ص)
1- عافیت را برای دیگران بخواه تا نصیب تو شود.
2- از گهواره تا گور دانش بجوئید.
3- خدای را چنان پرستش کن که گوئی او را می بینی ٬ اگر تو او را نمی بینی اوتو را می بیند.
4- یار را به یار توان سنجید.
5- خطرناک ترین دشمن تو نفس تو است که میان دو پهلوی تو است.
6- عادل تر از همه مردم کسی است که آنچه برای خود پسندد برای مردم نیز پسندد وآنچه بر خود روا ندارد بر مردم روا ندارد.
7- شما که می خواهید فرزندانتان در نیکی و محبت با شما به عدالت رفتار کنند در کاربخشش به آنها به عدالت رفتار کنید.
8- کار خدا را عزیز دار تا خدایت تو را عزیز کند.
9- ببخش و تنگ مگیر که بر تو تنگ گیرند.
10- پر اجر ترین عبادت ها آن است که نهان تر باشد


سالروز آغاز امامت امام زمان (عج) بر منتظران مبارک باد.


آغاز امامت و ولایت آقا امام زمان(عج)


 نهم ربيع الاول، سالروز آغاز امامت حضرت ولی‌عصر(عج) در حقيقت امتداد غدير، بلكه خود غديری ديگر است.

نهم ربيع‌الاول، نه تنها نخستين روز امامت امام عصر(عج) است، بلكه آغاز دوره‌ای حياتی و مهم در تاريخ شيعه نيز به شمار می‌آيد.

مسأله خلافت و امامت در اسلام، تنها بر اساس لياقت و شايستگی افراد بوده و سن و سال هيچ تأثيری نداشته است. پيامبر اكرم (ص) در سال سوم هجرت بعد از دعوت خويشان خود به اسلام، علی (ع) را كه نوجوانی پيش نبود به خلافت و وصايت منصوب كرد و به قوم خود دستور داد كه از او اطاعت كنند. هم‌چنين در واقعه مباهله با نصارای نجران، آن حضرت امام حسن و امام حسين(ع) را در حالی كه كودك بودند به همراه خويش برد.

شيخ مفيد در اين‏باره می‏نويسد: پيامبر همراه حسنين در حالی كه طفل بودند با نصارا مباهله كرد. بعد از آن، اين امر هيچ‌گاه سابقه نداشت. اين وقايع و شواهد بسيار ديگر تاريخی، دلايلی است كه امامت حضرت ولی‌عصر(عج) را در سن كودكی تأييد می‏كند.

قرآن مجيد در آيه 12 سوره «مريم»، درباره نبوت حضرت عيسی(ع) می‏فرمايد: «ای يحيی تو كتاب آسمانی را به قوت فراگير و ما فرمان نبوت در كودكی به او داديم»، هم چنين خداوند در همان سوره با اشاره به سخن گفتن حضرت عيسی (ع) در گهواره، نبوت او را تأييد می‏كند.

فخر رازی در تفسير خود درباره حكمی كه خداوند به حضرت يحيی داد می‏گويد: «مراد حكم، همان نبوت است؛ زيرا خداوند عقل او را در كودكی محكم و كامل كرد و به او وحی فرستاد و اين بدان جهت است كه خداوند، حضرت يحيی و عيسی(ع) را در كودكی به رسالت مبعوث كرد، برخلاف حضرت موسی(ع) و محمّد(ص) كه در بزرگ‌سالی مبعوث شدند؛ از اين رو چه مانعی دارد كه خداوند اين دوران را بر عده‏ای كوتاه سازد و حضرت مهدی(عج) را در كودكی حكمت و امامت عنايت فرمايد.

چرا كودك امام باشد؛ چه ضرورتی دارد كه امام، كودك باشد؟ اين امر برای آن است كه بدانيم، امامت، از سوی خداست؛ چراكه اگر امامان تنها در بزرگسالی به مقامت امامت می‏رسيدند ممكن بود تصور شود مقامات و كمالات آنان، اكتسابی است؛ اما با امامت كودك چنين گمانی برده نمی‏شود، اگر طفلی، به فضيلت امامت رسيد، بدون شك می‏يابيم كه او از سوی خداوند متعال به چنين مقامی رسيده است.

از سوی ديگر، اين امر برای آن است كه بدانيم مقام و منزلت، بر اساس لياقت است نه بزرگی سن، چنان‌كه در تاريخ زندگی پيامبر (ص) آورده‏اند كه ايشان فرماندهی سپاه خود را به اُسامه بن زيد كه جوانی 19 ساله بود واگذار كردند در حالی كه عده‏ای از صحابه به بركناری او معتقد بودند، پيامبر به‌دليل لياقت او، به فرماندهی‏اش اصرار داشت.

امامت، يعنی نايب شدن از پيامبر و پذيرش رياست بر تمام اشيا و موجودات، با شروطی پديد می‏آيد كه نمی‏توان آنها را از راه رنج، رياضت، عبادت و تحصيل در تمام عمر به دست آورد. پس تعيين امامت فقط با خداوند عزوجل است كه هر كه را خواست تربيت كند، حكمت بياموزد و قابل رياست و امامت كند؛ البته در نزد خداوند، انسان كوچك و بزرگ در اين مسئله يكسان است.

نهم ربيع الاول، سالروز آغاز امامت حضرت ولی عصر(عج) در حقيقت امتداد غدير، بلكه خود غديری ديگر است. بايد در اين چنين روزی با امام زمان(عج) بر اساس مفاد روايات و دعاها به‌ويژه دعای «عهد» پيمانی دوباره بست معرفت، محبت، ولايت و اطاعت برخی از اصول اين پيمان نسبت به حضرت صاحب‌الزمان(عج) است.

ولايت امام‌زمان(عج) به‌عنوان سرپرستی و حاكميت وی بر افراد جامعه هست و اين ولايت ركن و اساس دين است؛ هم‌چنين كليد گشايشگر و راهنمای انسان مسلمان در همه ابعاد دين است.

معرفت، محبت و ولايت امام (عج)، زمينه‌ساز عهد و پيمان با ايشان است، چراكه عشق و ولايت بدون مسووليت‌پذيری، هوسی بيش نيست. عهد، التزام و نوعی تعهد پذيری در مقابل شخص يا كاری است و بايد خود را به وظايفی كه نسبت به امام‌زمان(عج) داريم ملتزم سازيم و با ايشان برای انجام آرمان‌هايش عهد ببنديم و كسانی می‌توانند در عصر ظهور به اين عهدها عمل كنند كه در عصر غيبت به پيمان خود با امام عصر (عج) عمل كرده باشند. عهد و اطاعت، تجلی و نمود عشق و محبت است و زمينه‌سازی برای ظهور ايشان، بسط عدالت و فرهنگ عدل پذيری در جامعه و نهادينه كردن آن است.

منبع :

بعثه مقام معظم رهبری

8 ماه ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام برمحبان اهل بیت تسلیت باد

پیامک

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

زندگينامه امام عسکري (ع) - 2   منبع: http://www.valiasr-aj.com

زندگينامه امام عسکري (ع) - 2
 


1.حضرت امام حسن عسکري  (ع ) 2.صورت و سيرت امام حسن عسکري (ع )  
3.دوران امامت  
4.شهادت امام حسن عسکري (ع )  
5.ماجراي جانشين بر حق امام عسکري  
6.
زيارتنامه حضرت امام حسن عسکري  (ع )  


 

حضرت امام حسن عسکري  (ع )

امام حسن عسکري (ع ) در سال 232هجري در مدينه چشم به جهان گشود . مادر والا گهرش سوسن يا سليل زني لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت راداشت ، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد . اين زن پرهيزگار در سفري که امام عسکري (ع ) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد . 
کنيه آن حضرت ابامحمد بود .

صورت و سيرت امام حسن عسکري  (ع )

امام يازدهم صورتي گندمگون و بدني در حد اعتدال داشت . ابروهاي سياه کماني ، چشماني  درشت و پيشاني گشاده داشت . دندانها درشت و بسيار سفيد بود . خالي بر گونه راست داشت . امام حسن عسکري (ع ) بياني شيرين و جذاب و شخصيتي الهي باشکوه و وقار و مفسري بي نظير براي قرآن مجيد بود . راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براي اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد .

دوران امامت

به طور کلي دوران عمر 29ساله امام حسن عسکري (ع ) به سه دوره تقسيم مي گردد : 
دوره اول 13سال است که زندگي آن حضرت در مدينه گذشت . 
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت . 
دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد . 
دوره امامت حضرت عسکري (ع ) با قدرت ظاهري بني عباس رو در روي بود . 
خلفايي که به تقليد هارون در نشان دادن نيروي خود بلندپروازيهايي داشتند . 
امام حسن عسکري (ع ) از شش سال دوران اقامتش ، سه سال را در زندان گذرانيد . زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود ، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتري دهد ، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاري گراييده بودند . وقتي از اين غلامان جوياي حال امام شدند ، مي گفتند اين زنداني روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسي سخن نمي گويد . 
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي با همه غروري که داشت وقتي با حضرت عسکري ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست ، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد . پيوسته مي گفت : در سامره کسي را مانند آن حضرت نديده ام ، وي  زاهدترين و داناترين مردم روزگار است . 
پسر عبيدالله خاقان مي گفت : من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم . مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم . مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند . 
با آنکه امام (ع ) جز با خواص شيعيان خود آميزش نمي فرمود ، دستگاه خلافت عباسي  براي حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات ، آن حضرت را زنداني و ممنوع از معاشرت داشت . 
" از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکري (ع ) يکي نيز اين بود که از طرف خلافت وقت ، اموال و اوقات شيعه ، به دست کساني سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص ) و جريانهاي شيعي  بودند ، تا بدين گونه بنيه مالي نهضت تقويت نشود . 
چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا ، والي اوقاف و صدقات بود در قم ، و او نسبت به اهل بيت رسالت ، نهايت مرتبه عداوت را داشت " . 
" نيز اصحاب امام حسن عسکري ، متفرق بودند و امکان تمرکز براي آنان نبود ، کساني چون ابوعلي  احمد بن اسحاق اشعري در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختي  در بغداد مي زيستند ، فشار و مراقبتي که دستگاه خلافت عباسي ، پس از شهادت حضرت رضا (ع ) معمول داشت ، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيري  واداشته بود . اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به 
اصول عدالت کلي  ، اين همه سختي را تحمل مي کرد ، و لحظه اي از حراست ( و نگهباني ) موضع غفلت نمي کرد " . 
اينکه گفتيم : حضرت هادي (ع ) و حضرت امام حسن عسکري (ع ) هم از سوي  دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کساني که براي حل مشکلات زندگي مادي و ديني  خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدي (ع ) نزديک بود ، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند ، و 
جهت سياسي و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهاي مذهبي بودند بخواهند ، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد . باري ، امام حسن عسکري (ع ) بيش از 29سال عمر نکرد ولي در مدت شش سال امامت و رياست روحاني اسلامي ، آثار مهمي  از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهي و جهت دادن به حرکت انقلابي  شيعياني که از راههاي دور براي کسب فيض به محضر امام (ع ) مي رسيدند بر جاي گذاشت . 
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآني و نشر احکام الهي و مناظرات کلامي جنبش علمي خاصي  را تجديد کرد ، و فرهنگ شيعي - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاي ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگي چون يعقوب بن اسحاق کندي  ، که خود معاصر امام حسن عسکري بود و تحت تعليمات آن امام ، گرديد . 
در قدرت علمي  امام (ع ) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند . از جمله : همين يعقوب بن اسحاق کندي فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايراني ابونصر فارابي شاگرد مکتب وي بوده است ، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابي را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد .

شهادت امام حسن عسکري  (ع )

شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند .
در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است : فرزند عبيدالله بن خاقان گويد 
روزي براي پدرم ( که وزير معتمد عباسي بود ) خبر آوردند که ابن الرضا - يعني  حضرت امام حسن عسکري - رنجور شده ، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد . خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد . 
يکي از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود ، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند ، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند . و طبيبي را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود ، و از احوال او آگاه شود . بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است ، و ضعف بر او مستولي گرديده . پس بامداد سوار شد ، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطباي  مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات ( داور داوران ) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند . و اين کارها را براي  آن مي کردند که آن زهري  که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته ، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه . ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود . 
بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد ، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولي  خواهد شد ، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد ... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند ... . 
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود که معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي که به حضرت رسول الله (ص ) مي پيوست ، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکري فرزندي پاک گهر ملقب 
به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص ) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد . بدين جهت به بهانه هاي  مختلف در خانه حضرت عسکري (ع ) رفت و آمد بسيار مي کردند ، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند . 
به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع ) و حضرت موسي  (ع ) تکرار مي شد . حتي قابله هايي  را گماشته بودند که در اين کار مهم پي جويي  کنند . اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد ، و همچنان نگاهداري خواهد کرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد . 
باري ، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند که معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد ، از کردار زشت خود پشيمان شد . بناچار اطباي مسيحي و يهودي که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند ، به ويژه در مأموريتهايي که توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسکري (ع ) در ميان بود ، براي معالجه فرستاد . 
البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري  داشت ، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود . 
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکري  (ع ) شهر سامره را غبار غم گرفت ، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست . مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند .

ماجراي جانشين بر حق امام عسکري

ابوالاديان مي گويد : من خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع ) مي کردم . نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم . در مرض موت ، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم . سپس امام فرمود : پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي  شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد ، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود . 
ابوالاديان به امام عرض مي کند : اي سيد من ، هرگاه اين واقعه دردناک روي  دهد ، امامت با کيست ؟ 
فرمود : هر که جواب نامه من را از تو طلب کند . 
ابوالاديان مي گويد : دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما . 
امام فرمود : هرکه بر من نماز گزارد . 
ابوالاديان مي گويد : باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم . 
امام مي گويد : هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست . 
ابوالاديان مي گويد : مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگري  بپرسم . رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم . وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود . داخل خانه امام ، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري  را ديدم که نشسته ، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند . من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم 
و تعزيت و تهنيت گفتم . اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نکرد . چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود ، خادمي آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند . چون جعفر به نماز ايستاد ، طفلي گندمگون و پيچيده موي ، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را کشيد و گفت : اي عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم . 
رنگ جعفر دگرگون شد . عقب ايستاد . سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي  امام علي النقي عليه السلام دفن کرد . سپس رو به من آورد و فرمود : جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن . من جواب نامه را به آن کودک دادم . پس " حاجزوشا " از جعفر پرسيد : اين کودک که بود ، جعفر گفت : به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام . 
در اين موقع ، عده اي  از شيعيان از شهر قم رسيدند ، چون از وفات امام (ع ) با خبر شدند ، مردم به جعفر اشاره کردند . چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند : بگو که نامه هايي که داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است ؟ 
جعفر گفت : ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند ! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت : 
اي مردم قم با شما نامه هايي  است از فلان و فلان و همياني ( کيسه اي ) که در آن هزار اشرفي است که در آن ده اشرفي است با روکش طلا . 
شيعياني که از قم آمده بودند گفتند : هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن . 
جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد . 
معتمد گفت : 
برويد و در خانه امام حسن عسکري (ع ) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد . رفتند و از کودک اثري نيافتند . ناچار " صيقل " کنيز حضرت امام عسکري (ع ) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است . ولي هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند . خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد . درود خداي بزرگ بر 
او باد .

 


زيارتنامه حضرت امام حسن عسکري  (ع )

درود بر تو اي سرورم اي ابامحمد حسن بن علي آن راهنماي راه يافته و رحمت خدا وبرکات او 
درود بر تو اي ولي و نماينده خدا و فرزند اوليائش 
درود بر تو اي حجت خدا و فرزند حجت هاي او 
درود بر تو اي برگزيده خدا و فرزند برگزيدگانش سلام و 
درود بر تو اي جانشين خدا و فرزند جانشينانش و پدر جانشين او 
درود بر تو اي  خاتم پيامبران 
درود بر تو اي فرزند آقاي اوصياء درود بر تو اي فرزند اميرمؤمنان 
درود بر تو اي فرزند بانوي بانوان جهانيان 
درود بر تو اي فرزند پيشوايان 
درود بر تو اي فرزند اوصياء راهنمايان 
درود بر تو اي عصمت و نگهبان پرهيزکاران 
درود بر تو اي امام رستگاران 
درود بر تو اي اساس اهل ايمان 
درود بر تو اي گشايش قلب اندوهناکان 
درود بر تو اي وارث پيامبران برگزيده خدا 
درود بر تو اي خزينه دار علم وصي رسول خدا 
درود بر تو اي دعوت کننده به احکام و قوانين خدا 
درود بر تو اي  گوياي به کتاب خدا 
درود بر تو اي حجت حجتهاي الهي 
درود بر تو اي راهنماي  امت ها 
درود بر تو اي ولي و سرپرست نعمتها 
درود بر تو اي گنجينه دانش 
درود بر تو اي کشتي بردباري 
درود بر تو اي پدر امام منتظر که عيان است براي خردمند حجت او و معرفت او به يقين ثابت و مبرهن است آنکه در پرده است از ديده ستمکاران 
و نهان است از دولت و حکومت فاسقان و بازگردانيد پروردگار ما بوسيله او اسلام ناب و تازه را بعد از گرفتگي و فرسودگي و قرآن را نو و تازه پس از کهنگي و 
پژمردگي گواهم اي مولا و سرورم که تو بدرستي به پا داشتي نماز را و ادا کردي زکوة را و امر به معروف کردي و نهي از منکر نمودي و دعوت کردي به سوي راه 
پروردگارت با کلام حکمت آميز و با پند و اندرز نيکو و پرستيدي خدا را خالصانه تا آخر عمرت از خدا درخواست مي نمايم به آن شأن و مقامي که نزد او داريد که بپذيرد 
زيارت مرا از شما و قدرداني نمايد کوششم را به سوي شما و اجابت فرمايد دعايم را بوسيله شما و قرار بدهد مرا از ياوران حق و پيروان و همراهانش و دوستانش و 
دوست دارانش و درود بر تو و رحمت خدا و برکات او 
خدايا درود فرست بر آقاي ما محمد و خاندان محمد و درود فرست بر حسن بن علي  راهنماي بسوي دين تو و دعوت کننده به سوي راه تو پرچم هدايت و راستي و چراغ 
تقوي و معدن گوهر خردمندي و جايگاه فرزانگي و باران رحمت بر مردم و ابر حکمت بار و درياي پند و اندرز و وارث پيشوايان و گواه بر امت که معصوم و 
پاکند از هر گناه و منزه از هر نقص و با فضيلت و مقرب درگاه خدا و پاکيزه از پليدي آنچنانکه به ارث دادي به او علم قرآن را و الهام کردي او را فرجام داوري  
و سخنوري و نصب کردي او را نشانه اي براي اهل قبله خود و قرين ساختي طاعت او را به پيروي خودت و واجب نمودي دوستي او را بر همه آفريدگانت 
خدايا چنانکه بازگشت نمود نيکويي و بي آلايشي در يگانگي تو و نابود کرد کسانيکه فرو رفته بودند در تشبيه تو به مخلوق ؟ و طرفداري و حمايت کرد از اهل ايمان به تو پس رحمت 
فرست پروردگارا بر او رحمتي که او را به مقام خاشعان رساند و بالا برد او را در بهشت به درجه جدش خاتم پيغمبران و برسان او را از جانب ما تحيت و سلام و عطا 
کن از آستان خودت در دوستي او بخشش فزون و احسان و آمرزش و خوشنودي را زيرا تويي صاحب فضل و رحمت بزرگ و نعمتي گرانمايه 
اي هميشه اي پاينده اي زنده اي پايدار اي برطرف کننده گرفتاري و اندوه و 
اي  گشاينده غم و اي برانگيزنده رسولان و اي که وعده هايت همه راست است و اي زنده 
که نيست معبودي جز تو توسل جويم به درگاهت و به حبيب و دوست تو محمد و وصي  
محمد علي پسر عمش و دامادش بر دخترش آنکه پايان دادي بوسيله آن دو شريعت ها 
را و گشودي به آن دو در فهم تأويل و پيش درآمد و رازهاي قرآن را درود فرست به 
آن دو يک نوع درودي که گواهش باشند اولين و آخرين و آنهايند موجب نجات 
دوستان و شايستگان و توسل جويم به فاطمه زهرا مادر ائمه و امام راهنمايان و 
بانوي بانوان جهانيان که شفاعت کنند درباره شيعيان اولادش که پاکند همه و رحمت 
فرست بر او رحمت هميشگي و پايان ناپذير جاويدان تا پايان روزگار و توسل جويم به 
درگاه تو به حسن آن پسنديده پاک و پاکيزه و حسين ستم ديده پسنديده نيک پرهيزکار 
دو آقاي جوانان اهل بهشت و دو بهترين امام خيرخواه دو پاکيزه دو پرهيزکار دو 
آقاي با نظيف و پاک دو شهيد و دو ستم ديده دو کشته شده در راه حق درود فرست بر 
آن دو تا برآيد آفتاب و فرو شود درودي پيوسته و پشت سر هم و توسل مي جويم 
بدرگاه تو به علي بن الحسين آقاي عابدان و مستور از ترس ستمکاران و به محمد بن 
علي باقر آن امام پاک و نور درخشان آن دو امام بزرگ کليد برکت ها و دو چراغ 
تاريکيها و درود فرست بر آن دو بزرگوار تا درآيد شب و روشن شود روز رحمتي در 
صبح و شام و توسل مي جويم به تو به جعفر بن محمد آن راستگوي از طرف خدا و گويا و 
سخنور در دانش خدا به موسي بن جعفر بنده شايسته در خود و آن وصي خيرخواه که هر 
دو امام و راهنما و راه يافته و وافي و کافي بودند درود فرست بر آن دو بزرگوار 
تا تسبيح گويد تو را فرشته و به حرکت درآيد براي تو چرخي درودي که برايت و 
افزون شود و فاني و نابود نشود هرگز و توسل مي جويم به تو به علي بن موسي الرضا و 
به محمد بن علي مرتضي دو امام پاکيزه و برگزيده درود بر آن دو امام بزرگوار تا 
روشن باشد بامدادي و دائم و باقي است درودي که برافرازد آن دور بسوي خوشنوديت 
در مراتب اعلي از بهشت تو و توسل مي جويم بدرگاه تو به علي بن محمد رهبر و حسن 
بن علي آن دو راهنما و آن دو قيام کنندگان به امر بندگانت و آزموده به رنج و 
سختيهاي هول انگيز و پر هراس و آن دو شکيبا در مقابل کينه هاي لغزاننده رحمت 
فرست بر آنها معادل پاداش صابران و برابر ثواب رستگاران درودي که آماده کنند 
براي آنها مقام بلندي را و توسل مي جويم به تو اي پروردگار به امام ما و محقق 
زمان ما آن روز وعده داده شده و آن گواه گواهي شده و آن نور درخشنده تر و تابش 
روشن تر و آن ياري شده به رعب و ترس و پيروز يافته با سعادت درود فرست بر او 
به تعداد ميوه ها و برگهاي درخت و اجزاء ريگها به شماره موها و گرگ ها و به عدد 
آنچه فراگيرد به او دانش تو و بشمارد کتاب (تدوين و تکوين تو) رحمتي که غبطه 
خورند بدان اولين و آخرين خدايا محشور نما ما را در گروه او و نگاه بدار ما را 
بر اطاعت او و پاسداري نما به دولت او و هديه و تحفه ده به ما به ولايت او و 
ياري کن ما را بر دشمنان ما به عزت او و قرار ده ما را اي پروردگار از 
توبه کاران اي مهربانترين مهربانان خدايا براستي ابليس متمرد و سرکش لعنتي  
همانا از تو نظر خواست براي گمراه نمودن خلقت و تو مهلت دادي او را و از تو 
فرصت خواسته براي گمراه کردن بندگانت پس مهلتش دادي از جهت دانش قديمت 
درباره او و اکنون آشيانه گروه و لشکر او و زياده شده و ازدحام کرده سپاهيانش و 
پراکنده شدند دعوت کنندگان او در اطراف زمين و مبلغين او گمراه کردند بندگان 
تو را دسته دسته و گروههاي پراکنده و حزبها و دسته جات سرکش و همانا خودت وعده 
دادي به کندن ريشه او و بر هم زدن دستگاهش نابود نما اولادش و سپاه او و پاک 
گردان کشورهاي خود را از بدعتها و اختلافي که به وجود آورده و راحت کن بندگان 
خود را از روشها و قياسهايش و قرار بده روزگار بدي براي آنها و بگستران عدل خود 
را و پديد آر دين خود را و نيرو ده دوستانت را و سست نما دشمنانت را و واگذار 
سرزمينهاي شيطان و سرزمينهاي دوستانش را به اولياء خود و جاويددار آنها را در 
دوزخ و بچشان آنها را از عذاب دردناک و مقرر دار لعنت هاي خود را که به وديعت 
نهاده اي در جاهاي نحس آفرينش و زشتيهاي طبيعت بر سر آنها فروبار که موکل بر 
آنها گردند و جاري کردند در ميان آنها هر صبح و شام و هر چاشتگاه و پسين 
پروردگارا عطا کن به ما در دنيا حسنه و در آخرت حسنه اي و نگهدار ما را به رحمت 
خودت از عذاب آتش اي مهربانترين مهربانان


کتاب همراه 14 معصوم (ع)

 کتاب همراه 14 معصوم (ع)


 شاخه: کتاب الکترونیکی موبایل / مذهبی    تعداد بازدید: 8729

 زبان: فارسی نویسنده: سعید علیزاده
 نوع فایل: jar
 تعداد صفحات: - ناشر: آی آر پی دی اف
 حجم کتاب: 1.60 مگابایت
توضیحات

بزرگترین و کاملترین کتاب موبایل نوشته شده درباره 14 معصوم (ع)



خلاصه زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام


خلاصه زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام

معصوم اول حضرت محمد(ص)، نام :احمد،محمّد ، نام پدر:عبد الله، نام مادر:آمنه ، شهرت:خاتم پیامبران،رسول خدا،امین - کُنیه:ابوالقاسم، محل تولد:مکه - زمان تولد:به قول مشهور 17 ربیع الاول سال 571 میلادی - روز مبعث:27 رجب - مدت نبوت:بیست و سه سال - مدت عمر:شصت و سه سال -تاریخ فوت:28 ماه صفر یازدهم هجری - محل فوت:مدینه منوره - محل دفن:جنب مسجد النبی مدینه 

معصوم دوم حضرت فاطمه(س) - نام :فاطمه (س) - نام پدر:محمد رسول الله(ص) - نام مادر:خدیجه کبری(س) - شهرت:زهرا،صدیقه،زهره،بتول و ... - کُنیه:ام الحسنین،ام ابیها،ام الائمه - محل تولد:مکه مکرمه - زمان تولد:جمعه 20 جمادی الثانی 5 بعثت - تاریخ ازدواج:دوم هجرت - نام همسر:علی مرتضی(ع) - نام فرزندان:حسن،حسین،زینب،محسن،ام کلثوم - زمان و محل شهادت:سیزده جمادی الاول یا سوم جمادی الثانی یازدهم هجری در 18 سالگی در شهر مدینه النبی - مزار آن حضرت:به قولی در کنار قبر پیغمبر یا قبرستان بقیع و یا بین منبر و قبر پیامبر در مسجد النبی

معصوم سوم (امام اول)حضرت علی(ع) - نام آن حضرت :علی (ع)- نام پدر:ابوطالب - نام مادر:فاطمه بنت اسد - شهرت:مرتضی،امیر المؤمنین - کُنیه:ابوالحسن - محل تولد:مکه در کعبه خانه خدا - زمان تولد:۱۳ رجب ۶۰۱ میلادی - مدت خلافت: ۵ سال - مدت امامت:قریب به ۳۰ سال - مدت عمر:۶۳ سال -زمان شهادت:۲۱ رمضان ۴۰ هجری - محل شهادت:مسجد کوفه - زیارتگاه آن حضرت:نجف

معصوم چهارم(امام دوم)حضرت امام حسن(ع) - نام:حسن - نام پدر:علی (ع)- نام مادر:فاطمه زهرا(س)شهرت:مجتبی - کنیه:ابو محمد - محل تولد:مدینه - زمان تولد:نیمه رمضان سال سوم هجری - زمان شهادت:۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در ۴۷ سالگی - محل شهادت:مدینه - فرزندان آن حضرت: ۱۹  فرزند شامل ۱۳ پسر و ۶ دختر

معصوم پنجم(امام سوم) حضرت امام حسین(ع) - نام:حسین(ع) - نام پدر:علی (ع) - نام مادر:فاطمه زهرا(س) - شهرت:سید الشهدا - کنیه:اباعبدالله - محل تولد:مدینه النبی - زمان تولد:سوم شعبان ۴ هجری - زمان شهادت:دهم محرم سال ۶۱ هجری - محل شهادت:کربلای معلی در ۵۷ سالگی - مزار آن حضرت:در عراق کنونی شهر کربلا

معصوم ششم(امام چهارم)امام سجاد(ع) - نام:علی بن حسین(ع) - نام پدر:حسین (ع) - نام مادر:شهربانو - کنیه:زین العابدین،سجاد - محل تولد:مدینة النبی - نحوه شهادت:به تحریک هشام بن عبد الملک مسموم شد - زیارتگاه امام:قبرستان بقیع در مدینه النبی

معصوم هفتم(امام پنچم)امام محمد باقر(ع) - نام:محمد بن علی - نام پدر:امام سجاد(ع) - نام مادر:فاطمه دختر امام حسن مجتبی - شهرت:باقر(شکافنده) - کنیه:ابو جعفر - محل تولد:مدینه منوره -زمان تولد:اول یا سوم رجب سال ۵۷ هجری - مزار آن امام:قبرستان بقیع در مدینه

معصوم هشتم(امام ششم)امام جعفر صادق - نام:جعفر - نام پدر:امام باقر(ع) - نام مادر:ام فرِوه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر - شهرت:صادق - کنیه:ابو عبدالله - محل تولد:مدینه منوره - زمان تولد:هفدهم ربیع الاول ۸۳ هجری قمری - زمان شهادت:۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری - محل شهادت:مدینه منوره به دستور منصور دوانیقی مسموم شد - مزار امام:قبرستان بقیع در مدینه

معصوم نهم(امام هفتم)امام موسی بن جعفر(ع) - نام:موسی - نام پدر:امام صادق(ع) - نام مادر:حمیده(مصفا) - شهرت:کاظم،باب الحوائج - کنیه:ابو ابراهیم،ابوالحسن - محل تولد:روستایی بین مکه و مدینه - زمان تولد:صبح یکشنبه ۷ صفر سال ۱۲۸- زمان شهادت:۲۵ رجب ۱۸۳ هجری قمری - محل شهادت:زندان هارون در بغداد که به دستور هارون الرشید مسموم شد - مزار شریف آن حضرت:شهر کاظمین در نزدیکی بغداد

معصوم دهم(امام هشتم)امام علی بن موسی الرضا - نام:علی - نام پدر:امام موسی کاظم(ع) - نام مادر:نجمه (اورا بانویی اروپایی نوشته اند) - شهرت :رضا - کنیه:ابوالحسن - محل تولد:مدینه - زمان تولد:یازدهم ذیقعده ۱۴۸ هجری - زمان شهادت:آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در ست ۵۵ سالگی و به وسیله مامون عباسی مسموم شد. - محل شهادت:سناباد نوقان در مشهد کنونی - زیارتگاه امام:مشهد مقدس

معصوم یازدهم(امام نهم)حضرت امام محمد تقی - نام:محمد - نام پدر:امام رضا(ع) - نام مادر:سبیکه(خیزران) - شهرت:جواد،تقی - کنیه:ابو جعفر،مختار - محل تولد:مدینه النبی - زمان تولد:دهم رجب سال ۱۹۵ هجری قمری - زمان شهادت:ذیقعده سال ۲۲۰ هجری قمری در بیست و پنج سالگی - محل شهادت:کاظمین نزدیک بغداد - زیارتگاه امام:شهر کاظمین

معصوم دوازدهم(امام دهم)امام علی النقی - نام:علی - نام پدر:امام جواد(ع) - نام مادر:سمانه - شهرت:نقی،هادی - کنیه:ابو الحسن سوم - محل تولد:مدینه منوره - زمان تولد:۱۵ ذیحجه سال ۲۱۳ هجری قمری - زمان شهادت:سوم رجب سال ۲۵۴ هجری قمری - محل شهادت:در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی - زیارتگاه امام:شهر سامرا در عراق کنونی

معصوم سیزدهم(امام یازدهم)امام حسن عسکری - نام:حسن - نام پدر:امام هادی(ع) - نام مادر:سلیل (حدیث) - شهرت:عسکری،زکّی - کنیه:ابو محمد،مشهور به ابن الرضا - محل تولد:مدینه منوره - زمان تولد:هشتم ربیع الثانی،۲۴ ربیع الاول سال ۲۳۲ هجری قمری - زمان شهادت:هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری - محل شهادت:سامرا توسط معتمد خلیفه عباسی - زیارتگاه امام:سامرا در عراق

معصوم چهاردهم(امام دوازدهم)حضرت امام زمان(عج) - نام: همنام پیامبر(ص)(م-ح-م-د) - نام پدر:امام حسن عسکری(ع) - نام مادر:نرجس (نرگس) - شهرت:مهدی موعود،صاحب الزمان،امام عصر،بقیة الله و قائم و... - محل تولد:سامرا - زمان تولد:۱۵ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶هجری قمری - سیر حیات: دوران کودکی پنج سال و بعد از اینکه پدرش در سال ۲۶۰ هجری قمری شهید شد به امامت رسید. - غیبت صغری از سال ۲۶۰ شروع و به سال ۳۲۹ هجری قمری یعنی حدود هفتاد سال بعد پایان یافت.- غیبت کبری از سال ۳۲۹ هجری قمری آغاز و همچنان ادامه دارد.

منبع:کتاب زندگانی چهارده معصوم(ع) نوشته احمد شهبازی

كتابهاي چهارده معصوم > زندگينامه 14 نور

كتابهاي چهارده معصوم > زندگينامه 14 نور

نام:  14Noor

تصوير:

سازنده:

نويسنده:موسسه نور

 14 نور

 ثاني عشر

مترجم: -----

توضيحات: اين كتاب نيز زندگاني تفصيلي چهارده معصومعليهم السلام ميباشد كه از CD noor2 ساخته مؤسسه تحقيقات علوم كامپيوتري نور اقتباس گرديده

با اين تفاوتكه با نرم افزار fBook۱ ساخته شده است و الا متن هر دو يكي است، ميتوانيد مقايسه كنيد.

حجم: 245KB

پسوند: jar

پسورد:thaniashar

نرم افزار ساخت:

دانلود فايل

fBook۱

نام:  Biography 14

تصوير:

سازنده:

نويسنده: موسسه نور

 

بيوگرافي 14 معصوم عليهم السلام

 ثاني عشر

مترجم: -----

توضيحات: اين كتاب زندگاني تفصيلي چهارده معصومعليهم السلام ميباشد كه از CD noor2 ساخته مؤسسه تحقيقات علوم كامپيوتري نور اقتباس گرديده

حجم: 252KB

پسوند: jar

پسورد: thaniashar

نرم افزار ساخت:

دانلود فايل

Parnian 9.5

 

زندگی پیامبر اکرم (ص)

 زندگی پیامبر اکرم (ص)


 شاخه: زندگینامه    تعداد بازدید: 7830

 زبان: فارسی نویسنده: نا مشخص
 نوع فایل: PDF
 تعداد صفحات: 27 ناشر: www.stv14.com
 حجم کتاب: 325 کیلوبایت
توضیحات
زندگی پیامبر اکرم (ص)


زندگینامه چهارده معصوم   منبع:   http://www.mahdiehkerman.com

₪ ملجأ درماندگان ₪۩₪ ویژه نامه شهادت امام رضا علیه السلام     منبع:  http://www.askdin.com

₪ ملجأ درماندگان ₪۩₪ ویژه نامه شهادت امام رضا علیه السلام







مختصری از زندگینامه امام رضا علیه السلام
نحوه شهادت امام رضا ( عليه السّلام )
حدیث سلسله الذهب امام رضا(ع)
داستانهايى از امام رضا (عليه السلام)
امام رضا علیه‌السلام نماد فضایل
سیره اخلاقی امام رضا (ع)
مناظرات امام رضا(ع)
قصیده تائیه - روضه امام رضا علیه السلام از زبان مبارکشان
چرا امام رضا(ع) ولايتعهدي مامون را پذيرفتند؟
امام رضا(ع) و دفاع عقلاني از دين
احاديثي گهربار از امام رضا (ع)
تکالیف والدین نسبت به فرزندان از منظر امام رضا(ع)
همه چيز در مورد ضريح امام رضا(ع)
دانلود کتاب ویژه شهادت علی بن موسی الرضا علیه السلام
کتاب مناظرات تاریخی امام رضا(علیه السلام)
کتابشناسی امام رضا علیه السلام
پرواز در غربت - شهادت امام رضا (ع)
غریب آشنا - اشعار و پیامک ویژه شهادت امام رضا (ع)
نوای شهادت امام رضا علیه السلام
سخنرانیهای علما پیرامون شخصیت امام رضا علیه السلام
دانلود تصنیف زیبای قطعه ای از بهشت - آمدم ای شاه پناهم بده
دانلود زیارت امام رضا(ع)
زیارتنامه حضرت امام رضا (ع ) - فلش
تصاوير زيباي ویژه شهادت ثامن الائمه علي بن موسي الرضا(ع)
نقشه مسيرحركت امام رضا(ع)از مدينه به مرو
امام رضا علیه السلام در اینترنت
ویژه نامه سال گذشته

خلق و خوی امام رضا(ع)

سیره عبادی

بر آستان مکارم اخلاقی امامی ایستاده‌ایم، که سومین «علی» از دودمان رسالت و شجره امامت است.

بزرگواری و کریمی که سایه رأفت و رحمتش همه را فراگرفته است.

دوست و دشمن، دور و نزدیک، به جلالت شأن و عظمت شخصیت و کرامت و بزرگواری او واقف و معترفند.

به نقل فیض کاشانی:

«مناقبش والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]، اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.»[2]

مکارم و مناقب آن حضرت، فراتر از آن است که در این مختصر بگنجد.

آنچه در این نوشتار عرضه می‌شود، نمونه‌هایی از سیره اخلاقی آن امام است که می‌تواند برای همگان به صورت یک «الگو» باشد.

به تعبیر پدر ارجمندش امام کاظم علیه السلام: پس از من مقام امامت از آن فرزندم علی است که همنام علی و علی است، علی نخست، علی بن ابی‌طالب است که از آن حضرت، فهم و حلم و نصرت و مودّت و پارسایی و دینش را به میراث برده است و علی دوم علی بن الحسین است که محنت و صبر بر ناگواری‌های امام سجاد، به حضرت رضا رسیده است.[3]

مروری به این نمونه‌ها، سندی بر تجسّم آن فضایل را در شخصیت علی بن موسی الرضا نشان ‌می‌دهد:

 

احترام به کرامت انسان

در نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیره اولیای الهی جایگاه خاص دارد. نمونه‌هایی از سیرة حضرت رضا علیه السلام آورده می‌شود که این جایگاه را نشان می‌دهد:

مردی از اهالی بلخ می‌گوید: در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفره‌ی غذا طلبید و همه خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‌ای جداگانه قرار می‌دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.[4]

شبی کسی مهمان حضرت رضا علیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی‌کشیم.[5]

روزی در مجلس حضرت رضا علیه السلامکه جمع بسیاری بودند و از حلال و حرام و مسائل دیگر می‌پرسیدند، مردی وارد شد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همین‌جایم. حضرت دویست دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:

ای پسر پیامبر! با آنکه هدیه شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟ فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهره‌اش ببینم![6] و اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگر حفظ می‌کرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت آنان وارد نشود.

ابراهیم بن عباس نقل می‌کند: هرگز ندیدم حضرت رضا علیه السلام در کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمی‌کرد، تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمی‌کرد، تکیه نمی‌داد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمی‌گفت.[7]

گاهی هر سه روز یک بار ختم قرآن می‌کرد و می‌فرمود: اگر بخواهم می‌توانم در مدّتی کمتر ختم کنم، ولی از هیچ آیه‌ای نمی‌گذرم مگر اینکه می‌اندیشم کجا و درباره چه چیزی نازل شده است.[8]

نماز شب و نماز شفع و وتر و نافلة صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمی‌کرد.[9]

مناقبش والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]، اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.

اخلاق معاشرت

شیوه برخورد مناسب با مردم و داشتن حسن خلق و ادب و احترام و تواضع، از نقاط قوّت و الهام بخش در زندگی معصومین است. در اینجا نمونه‌هایی سازنده و تربیتی از سلوک آن حضرت با دیگران آورده می‌شود:

ابراهیم بن عباس می‌گوید: هرگز ندیدم که حضرت در گفتارش به کسی جفا کند یا حرف کسی را قطع نماید. در حدّ توان حاجت نیازمند را بر می‌آورد، خندة بلند و صدادار نمی‌کرد بلکه لبخند می‌زد، کار نیک و صدقه پنهانی بخصوص در شب‌های تاریک زیاد انجام می‌داد.[10]

روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت را نمی‌شناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضا علیه السلام نیز پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این مرد، علی بن موسی الرضا علیه السلام است. شروع کرد به عذر‌خواهی. اما حضرت کار خود را ادامه می‌داد و او را دلداری می‌داد تا ناراحت نباشد.[11]

حکایت هایی از امام رضا (ع)

برکار خادمان خویش نظارت داشت و اگر خلافی می‌دید، مشفقانه تذکّر می‌داد. روزی یکی از غلامان میوه‌ای را ناقص خورد و به دور انداخت. حضرت فرمود: سبحان الله! اگر شما از آن بی‌نیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمند آن است.[12]

یک بار هم هنگام غروب، در میان غلامانش که کار می‌کردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید: او کیست؟ گفتند: ما را کمک می‌کند، ما هم در آخر کار چیزی به او می‌دهیم. پرسید: ایا اجرت و مزد او را معین کرده‌اید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی می‌شود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفته‌ام وقتی کسی را به کار می‌گیرید، قبل مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش هم به او بدهید، خیال می‌کند که کم داده‌اید.[13]

اخلاق والای آن حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. می‌فرمود: ما خاندان «عفو» را از آل یعقوب به ارث برده‌ایم، «شکر» را از آل داود و «صبر» را از آل ایوب.[14]

یکی از هاشمیان به نام علی بن عبدالله، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می‌شد اقدام نکند. یک بار حضرت رضا علیه السلام مختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش می‌رفتند. به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضا علیه السلام خیلی به او احترام و ملاطفت کرد و خوشحالش نمود. چند وقت پس از آن، علی بن عبدالله مریض شد، حضرت رضا علیه السلام به عیادت او رفت و آن قدر نشست تا افرادی که در خانة او بودند خارج شدند.[15] و این نهایت ادب و لطف و تکریم او را می‌رساند.

روزی مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را می‌دانم و تو را به خلافت شایسته‌تر می‌شناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.[16]

خادم او یاسر نقل می‌کند: وقتی حضرت رضا علیه السلام تنها بود (و دور از برنامه‌های حکومتی و تشریفات) همه همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می‌کرد، با آنان حرف می‌زد و با ایشان انس می‌گرفت و همدم آنان می‌شد و هنگام غذا نیز همة آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می‌کرد و با خودش سر سفره می‌نشاند و باهم غذا می‌خوردند.[1علیه السلام ]

به مهمان خویش بسیار عنایت داشت و خدمت می‌کرد. یکی از اصحابش به نام محمد بن عبیدالله قمی می‌گوید:

در خدمت حضرت بودم، بسیار تشنه‌ام بود، ولی نمی‌خواستم که از آن حضرت آب بطلبم. حضرت خودش آب طلبید و کمی نوشید و به من هم داد و فرمود: ای محمد! بنوش، آب خنک و گوارایی است.[18]

افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.

خواب و استراحت

خواب و استراحت اولیای الهی نیز، زمینه‌ای برای نشاط جهت عبادت و تلاش بود، نه خواب غافلانه و تن پرورانه.

آن حضرت شبها کم می‌خوابید، بسیار بیداری می‌کشید و چه بسیار شب‌ها که تا صبح بیدار بود. شب‌ها در رختخواب خویش، زیاد تلاوت قرآن می‌کرد، چون به آیه‌ای می‌رسید که در آن یادی از بهشت و دوزخ بود، از خداوند بهشت می‌طلبید و از دوزخ به او پناه می‌برد.[19]

رجاء بن ضحاک نقل می‌کند که در ثلث آخر شب از بستر بر می‌خاست و به تسبیح و حمد الهی و تکبیر و تهلیل و استغفار می‌پرداخت.

امام می‌فرمود: ما اهل بیت پیامبر، هنگام خواب، ده خصلت و رفتار داریم: با وضو می‌خوابیم، دست راست را زیر سر و صورت می‌گذاریم، سی و سه بار سبحان الله، سی و سه بار الحمد الله، سی و چهار بار الله اکبر می‌گوییم، رو به قبله می‌خوابیم، فاتحة الکتاب، و آیة الکرسی می‌خوانیم، ایه "شهد الله انّه لا اله الاّ هو..." می‌خوانیم و نیز سوره توحید یا قدر.[20]

معمّر بن خلاد گوید: حضرت رضا علیه السلام با من کاری داشت. وقتی خدمتش رسیدم، فرمود: حالا برگرد، فردا بیا، آن هم پس از طلوع خورشید، چون من پس از نماز صبح، استراحت می‌کنم.[21]

این نشان می‌دهد که آن حضرت، علاوه بر تهجّد شبانه، بین الطلوعین را هم پس از نماز صبح به دعا و ذکر می‌پرداخته تا خورشید طلوع کند و پس از اندکی استراحت، برای کارهای عادی بر می‌خاسته است.

سیره خواب اندک شب و پرداختن به راز و نیاز و انس با معبود، در زندگی حضرت رسول صلوات الله علیه و امیرمؤمنان علیه السلام هم بوده و از آنان به نسل طیب و طاهرشان رسیده است.

حرم امام رضا (ع)

خوراک و پوشاک

نعمت شناسی و سپاس از یک سو، تواضع و خاکساری از سوی دیگر، حرمت نهادن به بندگان خدا از دیگر سو در سیره او نسبت به خوردن و نوشیدن و آداب سفره و غذا مشهور بود. هرگاه سر سفرة غذا می‌نشست، همه غلامان و کارپردازان و دربانان را هم بر سر همان سفره می‌نشاند و با آنان غذا می‌خورد.[22]

وقتی غذا برای حضرت می‌آوردند، یک سینی می‌طلبید و کنار سفره می‌گذاشت. آنگاه از بهترین طعام‌های سفره در آن می‌گذاشت و دستور می‌داد که آن را به مساکین بدهند.[23]

یاسر، خادم او نقل می‌کند: وقتی ما مشغول غذا بودیم، حضرت ما را احضار نمی‌کرد و در پی کاری نمی‌فرستاد، تا آنکه از غذا فارغ شویم، یا اگر سراغشان می‌رفت و سر سفرة غذا بودند، می‌فرمود: بلند نشوید تا غذایتان تمام شود.[24]

بدون شام، شب را سپری نمی‌کرد، هرچند خیلی مختصر باشد، می‌فرمود: این برای قوّت جسم مفید است.[25]

آن حضرت به خرما علاقه زیاد داشت و با اشتیاق می‌خورد و می‌فرمود: جدم رسول خدا و اجداد و نیاکانم همه خرما دوست بودند. شیعیان ما هم چون از سرشت ما آفریده شده اند، خرما دوست دارند.[26]

وقتی از آب زمزم می‌نوشید، می‌گفت: بسم الله والحمدلله والشکر لله.

حضرت رضا علیه السلام همواره لباس را از طرف راست می‌پوشید و آن را سبب عافیت و وفور نعمت می‌دانست.[ 27 ]

جامه حضرت، اغلب زبر و خشن بود، اما هنگامی که می‌خواست نزد مردم آید، خود را آراسته می‌کرد.[28]

نقش نگین آن حضرت عبارت بود از «ماشاءالله، ولا قوّة الاّ بالله»[29]

 

نظافت و بهداشت

به روایت معمر بن خلاّد، در دورانی که حضرت در خراسان بود، پس از نماز صبح در مصلای خویش می‌نشست و به ذکر می‌پرداخت تا خورشید طلوع کند. آنگاه پارچه‌ای می‌آوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک می‌کرد، آنگاه برای حضرتش کُندر می‌آوردند و می‌جوید، سپس قرآن تلاوت می‌فرمود.[30]

نظم آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. ظرف مسواکی داشت که پنج مسواک در آن بود و بر هریک نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود و هنگام هر نماز با یکی از آنها مسواک می‌زد.[31]

وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب بر می‌خاست، پس از ذکر تسبیح و حمد و استغفار، مسواک می‌زد. و این به خاطر آن است که یکی از مستحبات قبل از وضو، مسواک هنگام سحر است.[32]

آن حضرت شیعیان را به آداب و سننی در روز جمعه فرا می‌خواند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب، عطر زدن.[33]

این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق می‌کنند و حرف‌هایش را می‌پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه‌اش نروم، مردم حرف‌هایش را نخواهند پذیرفت.

نهی از منکر

از آنجا که نحوه رفتار و برخورد امام، حجّت است و مورد استناد قرار می‌گیرد، در مواقع مختلف و متعدد نسبت به ناهنجاری‌ها و خلافها حتی از بستگان نزدیک خویش اعتراض می‌کرد تا از انتساب به حضرت سوء استفاده نکنند و خلاف‌های آنان را به حساب او نگذارند.

برادر امام به نام زید بن موسی در مدینه دست به خروج زد و کشتار و آتش سوزی در خانه های عباسیان راه انداخت. او را دستگیر کرده نزد مأمون فرستادند. حضرت رضا هم در برخورد با او زبان به عتاب و ملامت گشود. وقتی زید گفت: من برادر تو و فرزند پدرت هستم. حضرت فرمود: تو تا وقتی برادر منی که در اطاعت خداباشی.[34]

در نوبتی دیگر وقتی دید برادرش زید، به ناروا فخر می‌فروشد و خود را به خاندان پیامبر منتسب می‌دارد، فرمود: ای زید! از خدا بترس، ما به هر مقامی که رسیده‌ایم در سایة تقوا بوده است. هرکس تقوا نداشته باشد و از خداوند پروا و محاسبه نداشته باشد از ما نیست، ما هم از او نیستیم. ای زید! بپرهیز از اینکه به برخی شیعیان ما توهین کنی و خوارشان سازی...[35]

روزی در حضور آن حضرت، سخن از عمویش (محمد بن جعفر) به میان آمد. حضرت فرمود: عهد کرده‌ام بر من و او سقف خانه ‌سایه نیندازد (یعنی با او دیدار نکنم). عمیر بن یزید می‌گوید: پیش خود گفتم: او ما را به صلة رحم دعوت می‌کند، ولی خودش درباره عمویش چنین می‌گوید: حضرت که با طن مر خوانده بود، نگاهی به من کرد و فرمود: این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق می‌کنند و حرف‌هایش را می‌پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه‌اش نروم، مردم حرف‌هایش را نخواهند پذیرفت.[36]

این حدیث نشان می‌دهد که موضع و جایگاه آن شخص نادرست بوده و حضرت با چنین برخوردی نمی‌خواسته او و حرف‌هایش را مورد تایید قرار دهد و از ارتباطات او سوء استفاده یا سوء برداشت شود و این هم مرحله‌ای از نهی از منکر است.

امام علیه السلام حتی نسبت به رفتار مأمون عباسی هم ایراد می‌گرفت و اندرز می‌داد. شیخ مفید چنین نقل می‌کند: حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام وقتی که با مأمون خلوت می‌کرد و کسی در حضورشان نبود. مأمون را بسیار موعظه می‌کرد و او را از خدا می‌ترساند و کارهای خلاف او را تقبیح می‌کرد [37 ]. مأمون نیز گرچه ظاهراً وانمود می‌کرد که نصایح و تذکرات حضرت را پذیرفته است، اما در دل و باطن ناراحت می‌شد و سخنان امام بر او سنگین می‌آمد.

امام رضا(ع)

سیره عبادی

امام رضا علیه السلام همچون پدران بزرگوارش با الهام از سیره حضرت رسول، اهل دعا و نیایش و عبادت و نماز بود و از آن لذّت می‌برد. حالات عبادی او بر محبوبیتش در دلها می‌افزود. روزی مأمون از رجاء بن ضحّاک پرسید که حال و رفتار حضرت رضا در طول راه (مدینه تا طوس) چگونه بود؟ وی وقتی به دعاها، عبادت‌ها و نمازهای حضرت در طول راه اشاره کرد، مأمون گفت: ای پسر ضحاک! او بهترین، داناترین و عابد ترین مردم روی زمین است، مبادا آنچه را در طول راه از او مشاهده کرده‌ای برای دیگران بازگو کنی، چون می‌خواهم فضل او جز از زبان من آشکار نشود.[38]

به نقل ابراهیم بن عباس، حضرت رضا شب‌ها کم می‌خوابید، بسیار روزه می‌گرفت و هرگز روزة سه روز در ماه از ایشان فوت نمی‌شد و می‌فرمود: این معادل است با روزة همه دهر.[39]

عبدالسلام بن صالح می‌گوید: در سرخس، سراغ خانه‌ای رفتم که حضرت رضا در آن ایام در آن محبوس بود. خواستم خدمتش برسم، گفتند: نمی‌توانی. گفتم: چرا؟ گفته شد: چون وی در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند، ساعتی را در اول روز و قبل از زوال و هنگام غروب به نماز مشغول است. در این ساعات وی در مصلای خویش نشسته و به مناجات با پروردگارش مشغول است. گفتم: در یکی از همین اوقات برایم اذن ورود بگیر. برایم اجازه گرفت. وقتی خدمتش رسیدم، در مصلای خود نشسته و به تفکر مشغول بود.[40]

هنگام تلاوت قرآن، هرگاه به آیه‌ های "یا ایهاالذین آمنوا" می‌رسید، آهسته می‌گفت: «اللهم لبیک».[41]

وقتی می‌خواست وضو بگیرد، نمی‌گذاشت کسی به او کمک کند یا آب به دستانش بریزد و می‌فرمود: وضو گرفتن هم عبادت است، دوست ندارم در آن کسی با من مشارکت کند.[42]

چنان خود را در بندگی، خالص ساخته بود و محتاج به عبودیت که قسم خورده بود هرگاه به خیالش خطور کند که بهتر از فلان غلام سیاه است، برده‌ای آزاد کند و ثروتش را انفاق نماید، مگر آنکه عمل صالحی انجام داده باشد که به خاطر آن برتری بر آن غلام بیابد.[43]

هنگام دعا، نیایش خود را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز می‌کرد و صلوات بر آن حضرت را مایه رحمت و تقرّب برای خود می‌دانست. اغلب اوقات او همراه با ذکر خدا بود.[44]

شاگردان امام رضا (ع)

تعداد زیادی از محضر امام رضا(ع) بهره بردند و از اصحاب آن حضرت محسوب می شوند که از آن جمله اند:

  • حسن بن علی بن زیاد وشاء
  • فضل بن شاذان
  • حمّاد بن عیسی
  • اشعری قمی‏، سعدبن سعد
  • ریان بن صلت
  • محمد بن خالد برقی قمی
  • عبد العزیز مهتدی قمی
  • یونس بن عبد الرحمن

جالب است بدانیم تعدادی از این دانش آموختگان رضوی به گونه ای مورد اعتماد آنحضرت بوده اند که از طرف امام بعنوان پاسخگوی نیازهای علمی مردم معرفی می شوند  مثلا عبد العزیز بن مهتدی قمی که از ناحیه حضرت رضا(ع) وکیل و نماینده بود به حضرت عرض کرد: من همیشه نمی‏توانم به محضر شما شرفیاب شودم برای فرا گرفتن احکام دینی؛ نیازهای دینی خود را از چه کسی اخذ کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبد الرحمن.  

این نمایه با 5 مقاله به معرفی شاگردان و اصحاب امام رضا (ع) می پردازد.

زندگاني امام رضا(ع)

   زادگاههشتمين پيشواي شيعيان امام علي بن نوسي الرضا عليه السلام در مدينه ديده به جهان گشود.

  كنيه ها
ابوالحسن و ابوعلي

  لقبها
رضا، صابر، زكي، ولي، فاضل، وفي، صديق، رضي، سراج الله، نورالهدي، قرة عين المؤمنين، مكيدة الملحدين، كفوالملك، كافي الخلق، رب السرير، و رئاب التدبير

  مشهورترين لقب 
مشهورترين لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اين لقب گفته اند: «او از آن روي رضا خوانده شد كه در آسمان خوشايند و در زمين مورد خشنودي پيامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنين گفته شده : از آن روي كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روي او رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»

  مادر امام
در روايتهاي مختلفي كه به ما رسيده است نامها و كينه ها و لقبهاي ام البنين، نجمه، سكن، تكتم، خيزران، طاهره و شقرا، را براي مادر آن حضرت آورده اند.

  زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهاي (148 و 151 و 153ق) و در روزهاي جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذي القعده.

  روز شهادت
روز وفات آن حضرت را نيز به سالهاي (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148ق) يعني همان سال وفات امام صادق عليه السلام بوده است، چنان كه مفيد، كليني، كفعمي، شهيد، طبرسي، صدوق، ابن زهره، مسعودي، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزي و كساني ديگر اين نظر را برگزيده اند.
در باره تاريخ وفات آن حضرت نيز عقيده اكثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر اين روايت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال مي شود كه بيست و پنج سال آن را در كنار پدر خويش سپري كرده و بيست سال ديگر امامت شيعيان را بر عهده داشته است.
اين بيست سال مصادف است با دوره پاياني خلافت هارون عباسي، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايي ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره اي از خلافت مأمون.

  فرزندان
گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براي او ذكر كرده اند، اما چنان كه علامه مجلسي مي گويد: حداكثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
به دسيسه مامون و با سم او به شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در قبله قبه هاروني سراي حميد بن قحطبه طايي به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناي شيفتگان است.

زندگى و شخصيت امامان شيعه، دو جنبه ارزشى متمايز و با اين  حال مرتبط با هم دارد:

  اول : شخصيت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان كه در طول زندگى ايشان، در منظر همگان شكل گرفته است و فهم و ادراك آن نياز به پيش زمينه‏  هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلكه هر بيننده فهيم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتيازهاى آنان را دريابد و بشناسد.

  دوم : شخصيت معنوى و الهى آنان كه ريشه در عنايت ويژه خداوند نسبت به ايشان دارد.  شناخت اين بعد از شخصيت اهل بيت نياز به معرفت هاى پيشين  دارد؛ يعنى نخست بايد به رسالت پيامبر(ص) ايمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولايت عترت را پذيرفت و براى شناخت جايگاه عترت به  روايات و راويان معتبر اعتماد كرد و كوتاه سخن اين كه بينش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت اين بعد از شخصيت اهل‏ بيت عليهم السلام باشد. 

گذری بر حیات امام حسن مجتبی علیه السلام   منبع:  http://www.ghorany.com

 

تصویر صفحه اصلی

رحلت جانسوز پيامبر رحمت ، ختم نبوت و اسوه حسنه برای عالميان و سبط اکبرش
امام حسن مجتبی علیه السلام و ثامن الحجج امام رضا علیه السلام تسلیت باد.

گذری بر حیات امام حسن مجتبی علیه السلام

·شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن علیه السلام.فریادرس محرومان
·نكته آموزنده
·خاندان علم و فضیلت
·بخشش بى‌نظیر
·مبارزات حسن بن على  علیه السلام پیش از دوران امامت
.در جنگ جمل‏
.در جنگ صفین
·مناظرات كوبنده امام مجتبى  علیه السلام با بنى امیه
·قانون صلح در اسلام
.از نظر سیاست خارجى
.از نظر سیاست داخلى
.سندى گویا
·گفتار امام پیرامون انگیزه‏ هاى صلح


پیشواى دوم جهان تشیع كه نخستین میوه پیوند فرخنده على علیه السلام با دختر گرامى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود، در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهرمدینه دیده به جهان گشود.(1)

حسن بن على علیه السلاماز دوران جد بزرگوارش چند سال بیشتر درك نكرد زیرا او تقریباً هفت سال بیش نداشت كه پیامبر اسلام بدرود زندگى گفت.

پس از درگذشت پیامبر صلی الله علیه و آله تقریبا سى سال در كنار پدرش امیر مومنان  علیه السلام قرار داشت و پس از شهادت على  علیه السلام (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید.

شناخت مختصرى از زندگانى امام حسن علیه السلام

فریادرس محرومان
در آیین اسلام، ثروتمندان، مسئولیت سنگینى در برابر مستمندان و تهیدستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پیوندهاى عمیق معنوى و رشته‏ هاى برادرى دینى كه در میان مسلمانان بر قرار است، باید همواره در تأمین نیازمندی‌هاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و پیشوایان دینى م علیه السلام، نه تنها سفارش‌هاى مؤكدى در این زمینه نموده‌‌اند، بلكه هر كدام در عصر خود، نمونه برجسته‏‌اى از انساندوستى و ضعیف نوازى به شمار می‌رفتند.

پیشواى دوم، نه تنها از نظر علم، تقوى، زهد و عبادت، مقامى برگزیده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگیرى از بیچارگان و درماندگان نیز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دل‌هاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهیدستان، و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى‌گشت. هیچ آزرده دلى شرح پریشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی‌‏كرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده می‌‏شد. گاه پیش از آنكه مستمندى اظهار احتیاج كند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را برطرف می‌‏ساخت و اجازه نمی‌‏داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!

"سیوطى" در تاریخ خود می‌‏نویسد:"حسن بن على" داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصیتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متین، سخى و بخشنده، و مورد ستایش مردم بود.

نكته آموزنده
امام مجتبى علیه السلام گاهى مبالغ قابل توجهى پول را، یكجا به مستمندان می‌‏بخشید، به طورى كه مایه شگفت واقع می‌‏شد. نكته یك چنین بخشش چشمگیر این است كه حضرت مجتبى علیه السلام با این كار براى همیشه شخص فقیر را بى‌نیاز می‌‏ساخت و او می‌‏توانست با این مبلغ، تمام احتیاجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانه‌‏اى تشكیل بدهد و احیاناً سرمایه‌‏اى براى خود تهیه نماید. امام روا نمی‌‏دید مبلغ ناچیزى كه خرج یك روز فقیر را به سختى تأمین می‌‌كند، به وى داده شود و در نتیجه او ناگزیر گردد براى تامین روزى بخور و نمیرى، هر روز دست احتیاج به سوى این و آن دراز كند.(2)

خاندان علم و فضیلت
روزى عثمان در كنار مسجد نشسته بود. مرد فقیرى از او كمك مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقیر گفت: مرا نزد كسى راهنمایى كن كه كمك بیشترى به من بكند. عثمان به طرف حضرت مجتبى علیه السلام و حسین بن على علیه السلام و عبدالله جعفر، كه در گوشه‌اى از مسجد نشسته بودند، اشاره كرد و گفت: نزد این چند نفر جوان كه در آنجا نشسته‌‏اند برو و از آنها كمك بخواه.

وى پیش آنها رفت و اظهار مطلب كرد.حضرت مجتبى علیه السلام فرمود: از دیگران كمك مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: دیه‏‌اى (خون‌بها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن به كلى عاجز گردد، یا بدهى كمرشكن داشته باشد و از عهده پرداخت آن برنیاید، و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد. آیا كدام یك از اینها براى تو پیش آمده است؟(3)

گفت: اتفاقاً گرفتارى من یكى از همین سه چیز است. حضرت مجتبى علیه السلام پنجاه دینار به وى داد. به پیروى از آن حضرت، حسین بن على علیه السلام چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دینار به وى دادند.

فقیر موقع بازگشت، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هیچ نپرسیدى پول را براى چه منظورى می‌‏خواهم؟ اما وقتى پیش آن سه نفر رفتم یكى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال كرد و من جواب دادم و آنگاه هر كدام این مقدار به من عطا كردند.

عثمان گفت: این خاندان، كانون علم و حكمت و سرچشمه نیكى و فضیلتند، نظیر آنها را كى توان یافت؟(4)

بخشش بی نظیر
حسن بن على  علیه السلام تمامى توان خویش را در راه انجام امور نیك و خداپسندانه، به كار می‌‏گرفت و اموال فراوانى در راه خدا می‌‏بخشید. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پر افتخار آن حضرت، بخشش بى‌سابقه و انفاق بسیار بزرگ و بى‌نظیر ثبت كرده‌‏اند كه در تاریخچه زندگانى هیچ كدام از بزرگان به چشم نمی‌‏خورد و نشانه دیگرى از عظمت نفس وبی‌اعتنایى آن حضرت به مظاهر فریبنده دنیا است. نوشته‌‏اند:

"حضرت مجتبى  علیه السلام در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم كرده و نصف آن را براى خود نگه داشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید."(5)

مبارزات حسن بن على  علیه السلام پیش از دوران امامت
امام حسن  علیه السلام، به شهادت تاریخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود او راه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازى دریغ نمى‏ورزید و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.

در جنگ جمل
‏امام مجتبى  علیه السلام در جنگ جمل، در ركاب پدر خود امیر مومنان  علیه السلام در خط مقدم جبهه می‌‏جنگید و از یاران دلاور و شجاع على علیه السلام سبقت می‌‏گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى می‌‏كرد.(6)

در جنگ صفین
آن بزرگوار جنگ صفین نیز، در بسیج عمومى نیروها و گسیل داشتن ارتش امیرمومنان  علیه السلام براى جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمى به عهده داشت.(7)

مناظرات كوبنده امام مجتبى  علیه السلام با بنى امیه
امام حسن مجتبى علیه السلام هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمشنشاننمی‌‏داد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاویه انتقاد می‌‏كرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنى امیه را بى پروا فاش می‌‏ساخت.

مناظرات و احتجاج‌هاى مهیج و كوبنده حضرت مجتبى علیه السلام با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه، و مروان حكم، شاهد این معنا است.(8)

حضرت مجتبى  علیه السلام حتى پس از انعقاد پیمان صلح كه قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه، به كوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه‌‏هاى صلح خود و امتیازات خاندان على را بیان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد كرد.(9)

قانون صلح در اسلام
باید توجه داشت كه در آیین اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلكه همانطور كه اسلام در شرائط خاصى دستور می‌دهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنین دستور داده است كه اگر نبرد براى پیشبرد هدف مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاریخ حیات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله این هر دو صحنه را مشاهده می‏كنیم: پیامبر اسلام كه در بدر، احد، احزاب، و حنین دست به نبرد زد، در شرائط دیگرى كه پیروزى را غیر ممكن می‏دید، ناگزیر با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پیشرفت اسلام تضمین گردد.

بنابراین، همانگونه كه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر اساس مصالح عالی‌ترى كه احیانا آن روز براى عده‌اى قابل درك نبود، موقتاً با دشمن كنار آمد، حضرت مجتبى  علیه السلامنیز، كه از جانب رهبر و پیشواى دینى بود و به تمام جهات و جوانب قضیه بهتر از هر كس دیگر آگاهى داشت، با دور اندیشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخیص داد.

اجمالاً باید گفت: حضرت مجتبى  علیه السلام در واقع صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحمیل شد. یعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد كه صلح به عنوان یك مسئله ضرورى بر امام تحمیل گردید و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره‏اى ندید، به گونه‌اى كه هر كس دیگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار می‏گرفت، چاره‏اى جز قبول صلح نمی‏داشت؛ زیرا هم اوضاع و شرائط خارجى كشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هیچ كدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذیلاً این موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار می‌دهیم:

از نظر سیاست خارجى
از نظر سیاست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زیرا امپراتورى روم شرقى كه ضربت‌هاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جویانه‏اى بر پیكر اسلام وارد كند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.

وقتى كه گزارش صف آرایى سپاه امام حسن  علیه السلام و معاویه در برابر یكدیگر، به سران روم شرقى رسید، زمامداران روم فكر كردند كه بهترین فرصت ممكن براى تحقق بخشیدن به هدف‌هاى خود را به دست آورده‏اند، لذا با سپاهى عظیم عازم حمله به كشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. آیا در چنین شرائطى، شخصى مثل امام حسن  علیه السلام كه رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز این راهى داشت كه با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند، ولو آنكه به قیمت فشار روحى و سرزنش‌هاى دوستان كوته بین تمام شود؟

امام باقر  علیه السلام به شخصى كه بر صلح امام حسن علیه السلام خرده می‏گرفت، فرمود: اگر امام حسن  علیه السلام این كار را نمی‏كرد خطر بزرگى به دنبال داشت.(10)

از نظر سیاست داخلى
شك نیست كه هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در میدان جنگ بر دشمن پیروز گردد، باید از جبهه داخلى نیرومند و متشكل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنین نیرویى، شركت در جنگ مسلحانه نتیجه‏اى جز شكست ذلت‌بار نخواهد داشت.

در بررسى علل صلح امام مجتبى  علیه السلاماز نظر سیاست داخلى، مهمترین موضوعى كه به چشم می‏خورد، فقدان جبهه نیرومند و متشكل داخلى است، زیرا مردم عراق و مخصوصاً مردم كوفه، در عصر حضرت مجتبى  علیه السلام نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشكیل و هماهنگى و اتحاد.

سندى گویا
شاید هیچ سندى در ترسیم دور نماى جامعه متشتت و پراكنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقیان در كار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى  علیه السلام در «مدائن» یعنى آخرین نقطه‌اى كه سپاه امام تا آنجا پیشروى كرد، سخنرانى جامع و مهیجى ایراد نمود و طى آن چنین فرمود:

هیچ شك و تردیدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمی‌دارد. ما در گذشته به نیروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام می‏جنگیدیم، ولى امروز بر اثر كینه‏ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شكوه گشوده‏اید.

وقتى كه به جنگ صفین روانه می‏شدید دین خود را بر منافع دنیا مقدم می‏داشتید، ولى امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می‏دارید. ما همان گونه هستیم كه در گذشته بودیم، ولى شما نسبت به ما آن گونه كه بودید وفادار نیستید.

عده‏اى از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفین، و عده‌اى دیگر كسان خود را در نهروان از دست داده‌اند. گروه اول، بر كشتگان خود اشك می‏ریزند؛ و گروه دوم، خونبهاى كشتگان خود را می‏خواهند؛ و بقیه نیز از پیروى ما سرپیچى می‏كنند!

معاویه پیشنهادى به ما كرده است كه دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اینكاگر آماده كشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او در مبارزه برخیزم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگى و عافیت هستید، اعلام كنید تا پیشنهاد او را بپذیرم و رضایت شما را تأمین كنیم.

سخن امام كه به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند: «البقیة، البقیة»: ما زندگى می‏خواهیم، ما می‌خواهیم زنده بمانیم! (11)

آیا با اتكا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگى، چگونه ممكن بود امام علیه السلام با دشمن نیرومندى مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهى، كه از عناصر متضادى تشكیل شده بود و با كوچك‌ترین غفلت احتمال می‏رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزى می‏رفت؟

بنابراین، كار امام حسن  علیه السلام با «قیام» و اعلان جنگ و تهیه لشكر آغاز شد و سپس با درك عمیق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعایت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گردید.

گفتار امام پیرامون انگیزهای صلح
امام مجتبى علیه السلام در پاسخ شخصى كه به صلح آن حضرت اعتراض كرد، انگشت روى این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حكومت و زمامدارى را به معاویه واگذار كردم كه اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه روز با او می‏جنگیدم تا كار یكسره شود. من كوفیان را خوب می‏شناسم و بارها آنها را امتحان كرده‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند كه اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان‌هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه می‌‏كنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(12)

آنگاه امام افزود:

اگر یارانى داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكارى می‌‏كردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‏كردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است... .(13)

پس از تقبّل ظاهری تمام مفاد قرارداد از سوی معاویه و انعقاد پیمان صلح، طرفین همراه قواى خود وارد كوفه شدند و در مسجد بزرگ این شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پیمان طى سخنرانی‌هایى از ناحیه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأیید شود تا جاى هیچ گونه شك و تردیدى در اجراى آن باقى نماند.

این انتظار بیجا نبود، ایراد سخنرانى جز در برنامه صلح بود، لذا معاویه بر فراز منبر نشست و خطبه‏‌اى خواند؛ ولى نه تنها در مورد پایبندى به شرائط صلح تاكیدى نكرد، بلكه با طعنه و همراه با تحقیر چنین گفت:

«من به خاطر این با شما نجنگیدم كه نماز و حج به جا آورید و زكات بپردازید! چون می‌‏دانم كه اینها راانجام می‌‏دهید، بلكه براى این با شما جنگیدم كه شما را مطیع خود ساخته و بر شما حكومت كنم».

آنگاه گفت: «آگاه باشید كه هر شرط و پیمانى كه با حسن بن على بسته‌ام زیر پاهاى من است، و هیچ گونه ارزشى ندارد.»

بدین ترتیب، معاویه تمام تعهدات خود را زیر پا گذاشت و پیمان صلح را آشكارا نقض كرد.

معاویه به دنبال اعلام این سیاست، نه تنها تعدیلى در روش خود به عمل نیاورد بلكه بیش از پیش بر شدت عمل و جنایت خود افزود.

او بدعت اهانت به ساحت مقّدس امیرمؤمنان  علیه السلام را بیش از گذشته رواج داد، عرصه زندگى را بر شیعیان و یاران بزرگ و وفادار حضرت على  علیه السلام فوق العاده تنگ ساخت، شخصیت بزرگى همچون «حجر بن عدى» و عده‌‏اى دیگر از رجال بزرگ اسلام را به قتل رسانید، و كشتار و شكنجه و فشار در مورد پیروان على علیه السلام افزایش یافت به طورى كه نوعاً شیعیان یا زندانى و یا متوارى شدند و یا دور از خانه و كاشانه خود در محیط فشار و خفقان به سر می‌‏بردند.

علاوه بر این، معاویه برنامه ضد انسانى دامنه‌دارى را كه باید اسم آن را برنامه تهدید و گرسنگى گذاشت، بر ضد عراقیان به مورد اجرا گذاشت و آنها را از هستى ساقط كرد. معاویه از یك طرف مردم عراق را در معرض همه گونه فشار و تهدید قرار داد و از طرف دیگر حقوق و مزایاى آنها را قطع كرد.

«ابن ابى الحدید»، دانشمند مشهور جهان تسنّن، می‌‏نویسد: شیعیان در هر جا كه بودند به قتل رسیدند. بنى امیه دست‌ها و پاهاى اشخاص را به احتمال این كه از شیعیان هستند، بریدند. هر كس كه معروف به دوستدارى ودلبستگى به خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله بود، زندانى شد، یا مالش به غارت رفت، و یا خانه‌‏اش را ویران كردند.

شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدى رسید كه اتهام به دوستى على علیه السلام از اتهام به كفر و بی‌دینى بدتر شمرده می‌‏شد! و عواقب سخت‌‏ترى به دنبال داشت!

در اجراى این سیاست خشونت ‏آمیز، وضع اهل كوفه از همه بدتر بود زیرا كوفه مركز شیعیان امیر مؤمنان  علیه السلامشمرده می‌‏شد. معاویه طى بخشنامه‌‌اى به عمال و فرمانداران خو در سراسر كشور نوشت كه شهادت هیچ یك از شیعیان و خاندان على  علیه السلام را نپذیرند! وى طى بخشنامه دیگرى چنین نوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند كه شخصى، از دوستداران على علیه السلامو خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف كنید و حقوق و مقررى او را قطع نمایید»!

این حوادث وحشتناك، مردم عراق را سخت تكان داد و آنها را از رخوت و سستى به در آورد و ماهیت اصلىحكومت اموى را تا حدى آشكار نمود.

شهادت آن بزرگوار هنگامیروی داد که جنبش منظّمى بر ضد حكومت اموى شكل می‌گرفتو مبلغین و عوامل موثر آن، همان پیروان اندك و صمیمى امام حسن علیه السلام بودند كه حضرت با تدبیر هوشمندانه خویش جان آنان را از گزند قشون معاویه حفظ كرده بود. هدف این گروه این بود كه باافشای جنایاتى كه در سراسر دوران حكومت معاویه موج می‌‏زد، روح قیام را در دلهاى مردم برانگیزند تا روز موعود فرا رسد! لذادوران صلح امام حسن علیه السلام دوران آمادگى و تمرین تدریجى امت براى جنگ با حكومت فاسد اموى به شمار می‏رفت تا روز موعود؛ روزى كه جامعهاسلامى آمادگى قیام داشته باشدو این موج را به قیام سالار و سیّد شهدای عالم حسین بن علی  علیه السلام رساند.

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى كرد و هیچگونه امنیتى نداشت، حتى در خانه نیز در آرامش نبود.

سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریك معاویه به دست همسر خود(جعده)مسموم و شهید و درقبرستان بقیع واقع در مدینه منورهبه خاک سپرده شد.

امامحسن علیه السلاماز بذل جان خود دریغ نداشت، و امامحسین علیه السلامدر راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى كه هست، حسن، جان خود رادر یك جهاد خاموش و آرام فدا كرد و چون وقت شكستن سكوت رسید، شهادت كربلا واقع شد؛ شهادتى كه پیش از آن كه حسینى باشد. حسنى بود.


پی‌نوشت‌ها:
1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، تصحیح و تلیعق: حاج سید هاشم رسولى محلاتى، قم، موسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 28 - شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات مكتبه بصیرتى، ص 187 - اسد الغابه فى معرفه الصحابه، تهران، المكتبةالاسلامیة، ج 2، ص 10، - ابن حجر العسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، بیروت، داراحیأ التراث العربى، 1328 ه".ق، ج 1، ص 328.

2- كان الحسن رضى الله عنه له مناقب كثیره: سیدا، حلیما، ذاسكینة و وقار وحشمة، جوادا، ممدوحا...(تاریخ الخلفا، ط 3، بغداد، مكتبه المثنى، 1383 ه".ق، ص 189/)

3- ان المسالة لا تحل الا فى احدى ثلاث: دم مفجع، او دین مقرع، او فقر مدقع ففى ایها تسئل؟

4- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعة الاسلامیة، 1393 ه".ق، ج 43، ص 333.

5- سیوطى، تاریخ الخلفا، ط3، بغداد، مكتبه المثنى، 1383 ه".ق، ص 190 - ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، منشورات المكتبة الحیدریة، 1384 ه".ق، ج 2، ص 215 - سبط ابن جوزى، تذكره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه".ق، ص 196 - الشیخ محمد الصبان، اسعاف الراغبین (در حاشیه نور الابصار) قاهره، مكتبه المشهد الحسینى، ص 179.

6- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 21.

7- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ط 2، قم، منشورات مكتبه بصیرتى، 1382 ه".ق، ص 113.

8- طبرسى، احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه، ص 144-150.

9- طبرسى، همان كتاب، ص 156.

10- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المطبعه الاسلامیه، 1383 ه.ق، ج 44، ص 1.

11- ابن اثیر، اسد الغابه فى معرفة الصحابة، تهران، المكتبه الاسلامیه، ج 2، ص 13 و 14- ابن اثیر، الكامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 3، ص 406- مجلسى، بحارالانوار، تهران، مكتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 21 - سبط ابن الجوزى، تذكره الخواص، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، 1383 ه.ق، ص 199.

12- مجلسى، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلامیة، 1393 ه".ق، ج 44، ص 147 - طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعة المرتضویة، ص 157.

13 - شبر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مكتبة بصیرتى، ج 1، ص 345-346 

----------------------------------------------------------------------------

rightذکر روز چهارشنبه : يا حي و يا قيومleft
ذكر روزهاي هفتهبارها گفت محمد که علی جان من است ، هم به جان علی و جان محمد صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد (وعجل فرجهم)

اهدا می کنیم به ارواح ملکوتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، ائمه اطهار علیهم السلام ، همه شهدا از صدر اسلام تا کنون ، امام شهدا و جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف