برگشته بود اسب مولا ولی بی سوار بود

232



اسبم سوارکو
یال سپیدت از خون کیست این گونه سرخ
بی تابی و این شیهه ات غریب

سر بر کنار زمین خیمه ها نهادی و کوفتی تا جان دهی و بعد از عشق نباشی دیگر...
باشد وفای تو 
این است اصل عشق