رباعیات ابوسعید
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم دی ۱۳۹۲ ساعت ۱:۳۱ ب.ظ توسط صفرعلی کشوری احمد
|
پرسيد ز من کسي که معشوق تو کيست
گفتم که فلان کس است مقصود تو چيست
بنشست و به هاي هاي بر من بگريست
کز دست چنان کسي تو چون خواهي زيست
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگريست
در عشق تو بي جسم همي بايد زيست
از من اثري نماند اين عشق ز چيست
چون من همه معشوق شدم عاشق کيست
ديروز که چشم تو به من در نگريست
خلقي به هزار ديده بر من بگريست
هر روز، هزار بار در عشق توام
مي بايد مرد و باز مي بايد زيست