جنگ نرم

بحث مقوله «جنگ روانى» یا به عقیده برخى «جنگ نرم» این روزها بیشتر از گذشته در محافل رسانه اى و سیاسى كشور مطرح است، اما به راستى حقیقت جنگ روانى چیست؟ چه كسانى و با چه اهدافى به دنبال تحقق آن هستند و به آتش آن دامن مى زنند و سرانجام این كه تاریخچه این مسأله به چه زمانى بازمى گردد.
این ها سؤالاتى است كه این نوشتار با توجه به برخى تحولات سیاسى روز كوشیده پاسخ آن ها را بیابد

جنگى به قدمت تاریخ بشر
به اعتقاد مورخان سیاسى، عملیات روانى سابقه اى به قدمت تاریخ انسانیت دارد. از این حیث كمتر برهه اى از تاریخ حیات سیاسى و نظامى بشر را مى توان یافت كه فارغ از این عنصر باشد. محققان زیادى در پى یافتن قدیم ترین نمونه هاى استفاده از جنگ روانى بوده اند. در این باره «پل لاین بارگر» سابقه استفاده از جنگ روانى را به جنگ كیدئون با مادها نسبت مى دهد. در این جنگ كیدئون برخلاف رسوم نظامى زمان خود كه هر دسته 3 نفره یك مشعل داشتند، به هر یك از سپاهیان مشعلى داد و این توهم را در ذهن دشمن ایجاد كرد كه شمار افرادش، 3 برابر میزان واقعى است، در نتیجه توانست بدون هیچ درگیرى به پیروزى دست یابد.
از این زمان به بعد، كم كم این باور به وجود آمد كه جنگ دست كم در دو زمینه رخ مى دهد؛ میدان نبرد و افكار عمومى. در تاریخ اسلام، روشن كردن آتش از سوى سپاهیان اسلام در شب فتح مكه و ایجاد ترس در دل مكیان از این راه، نقش مهمى در شكستن مقاومت آنها داشت و قرآن كریم را بر سر نیزه كردن حیله عمروعاص و شكست دادن سپاه در آستانه پیروزى امام على(ع) با این وسیله، نمونه هاى برجسته اى از جنگ هاى روانى است كه به اقتضاى فرصت و نبوغ طراحان آن، به منصه ظهور رسیده اند.


از نمونه هاى جالب توجه و گسترده جنگ روانى در سده بیستم میلادى مى توان به جنگ جهانى دوم اشاره كرد. هنگامى كه در سال 1939 محققان آلمانى به منظور توجیه شكست كشورشان در جنگ جهانى اول اعلام كردند كه از جمله مهم ترین علل شكست، غفلت آلمان از سلاح تبلیغات و استفاده مؤثر رقیبان از آن سلاح بوده است، در واقع خبر از حضور گسترده ابزار تأثیرگذارى روانى در صحنه سیاست و نظامى گرى مى دادند. وقوع تحولاتى چون تشكیل وزارت تبلیغات در آلمان و سازمان هاى موسوم به جنگ روانى و تبلیغات جنگى در دیگر كشورها، گواه عملى این ادعا بود.
 


سایكو استراتژى؛ راهبرد روانى آمریكا

جداى از آلمان ها، بحث عملیات جنگ روانى، به شدت مورد توجه آمریكایى ها قرار گرفت كه پس از جنگ جهانى دوم به همراه شوروى، خود را ابرقدرت جهان مى دانستند تا جایى كه آن ها در كنار استراتژى نظامى، سیاسى و اقتصادى، اصطلاح «سایكو استراتژى» یا راهبرد روانى را طرح و به طور عملى بیان كردند كه عنصر روانى از مسأله زمان جنگ فراتر است و در هنگام صلح نیز باید به آن به صورت گسترده پرداخته شود.
در تمام سال هاى جنگ سرد، متولى اصلى جنگ روانى آمریكا بر ضد شوروى، پنتاگون با نظارت كاخ سفید بود كه البته در این حیطه دست آخر آمریكا توانست غالب شود اما شاید جالب باشد بدانید كه هم اكنون چهره اصلى اتاق فرماندهى كاخ سفید در این جنگ، خانم كارن هیوز است. فردى كه بوش او را به عنوان معاون وزیر خارجه اش در امور رسانه هاى عمومى منصوب كرد. چندى پیش هم خبرى از خانم هیوز منتشر شد مبنى بر این كه آمریكا، براى مقابله با گسترش حس تنفر از آمریكا در جهان، نیروى واكنش سریع تشكیل مى دهد و از آنجا كه مركز اصلى این تنفر، بدون تردید ایران است، از این رو برنامه هاى خود را در جنگ نرم بر ضد ایران متمركز كرده است. بمباران خبرى و تبلیغاتى بر ایران تنها گوشه اى از این برنامه ها ست.


مشخصه هاى جنگ روانى جدید

 بى شك باید گفت جنگ روانى جدید با جنگ روانى گذشته، داراى تفاوت هایى است. آنچه امروزه به عنوان جنگ روانى جدید مطرح است، در واقع محصول یك سرى تحولات صنعتى و تكنولوژیك از جمله گسترش ارتباطات اجتماعى است كه نخستین بار در اروپا رخ داد. توسعه و گسترش ارتباطات به نوبه خود موجب شد تا انسان هایى كه تا پیش از این، تنها در محدوده قومى، قبیله اى و محلى فكر مى كردند، این بار ملى و جهانى فكر كنند و به مسائل دنیایى فراتر از مناطق محدود خود بیندیشند. از سویى پس از انقلاب صنعتى و گسترش و تراكم جمعیت شهرنشین، زمامداران امور كم كم با جریان افكار عمومى روبرو شدند كه از قدرت فراوانى برخوردار بود. به این ترتیب، تعریف خاصى از جنگ روانى به عنوان بخشى از كشوردارى مطرح شد، بدین معنا كه جنگ روانى، سلاح نوین جنگى در دنیاى مدرن محسوب مى شد كه در عین تدافعى بودن، حتى مى توانست تهاجمى باشد و ضمن تقویت روحیه ملت و سربازان خودى، به شكستن روحیه دشمن بپردازد.


 از همین منظر است كه وزارت دفاع ـ بخوانید جنگ ـ آمریكا مفهوم جنگ روانى را این گونه بیان مى دارد: «جنگ روانى، استفاده برنامه ریزى شده از تبلیغات و دیگر اعمالى است كه قبل از هر چیز با هدف تأثیر بر نظرات، احساسات، مواضع و رفتار جوامع دشمن بى طرف یا دوست به شیوه اى خاص براى اهداف ملى صورت مى گیرد.»
 
امپریالیسم رسانه اى، بازوى آمریكا در جنگ روانى
 اصطلاح «جنگ روانى» در آمریكا پس از انتشار كتاب معروف جنگ روانى آلمان نوشته فاراگو در سال 1942 گسترش یافت و در پایان جنگ جهانى دوم در دیكشنرى وبستر وارد شد و بخشى از فرهنگ سیاسى و نظامى آن زمان را تشكیل داد.
 در سال 1946 یعنى تنها یك سال پس از پایان جنگ دوم جهانى، دولت ترومن به منظور كسب آمادگى براى اجراى جنگ روانى در كره، طرحى با عنوان «نبرد حقیقت» را با تهاجم عظیم روانى  تصویب كرد. ارتش آمریكا، اداره و ریاست جنگ روانى را به عنوان بخش ستادى ویژه ایجاد كرد و در كنار واحدهاى رزمى، واحدهاى جنگ روانى گسترده اى را با استفاده از تجربیات جنگ جهانى دوم تشكیل داد و از آن زمان تاكنون، سازمان ها و واحدهاى روانى - تبلیغاتى آمریكا با توسعه اى روزافزون همواره به عنوان یكى از بازوهاى اصلى آن كشور در جنگ و صلح عمل كرده اند.
 
این سازمان ها در حقیقت طیف وسیعى از رادیو و تلویزیون ها، ماهواره ها، كتابخانه ها، بورس هاى دانشگاهى، خانه هاى فرهنگى، آژانس هاى تبلیغاتى، مراكز فیلم سازى به ویژه هالیوود، واحدهاى جنگ روانى نظامى، تشكیلات ستادى و... را شامل مى شود. در حقیقت شمار پرسنل، بودجه، حجم و گستردگى فعالیت آنها چنان است كه از حوصله بحث خارج است، اما در اینجا تنها به نمونه هاى مهمى از آن بسنده مى شود:
1- ركن اصلى تبلیغات رادیویى آمریكا در سطح جهان، رادیو صداى آمریكا است كه در سال 1948 به 23زبان فعالیت خود را در راستاى تبلیغات سیاه و خاكسترى - البته به تعبیر خودشان - آغاز كرد. رادیو صداى آزاد ایران تنها بخش كوچكى از تبلیغات رادیویى آمریكا بود كه در سال 1980یعنى دو سال پس از پیروزى انقلاب، شنیده شد و تا مدت ها به تبلیغات برانداز بر ضد نظام نوپاى جمهورى اسلامى ایران ادامه داد.


2- موج فراگیر امپریالیسم رسانه اى امروزه دیگر حقیقتى است كه نمى توان و نباید به راحتى از كنار آن گذشت. شكل گیرى و تقویت كمپانى هاى پرشمار تبلیغاتى و رسانه اى در كنار شركت هاى بسیار بزرگ تبلیغاتى و خبرى همچون تایم وارنر، وایاكام، نیوزكورپوریشن و والت دیزنى تنها بخش كوچكى از ماجراست كه به عنوان سربازان اصلى جنگ روانى آمریكا به فعالیت مشغول اند. در این میان هالیوود جایگاه و اهمیت بسزایى دارد كه البته در سیطره صهیونیسم بین المللى است.


3- هم اكنون ایالات متحده آمریكا با444 میلیارد دلار سرمایه گذارى در زمینه فناوري اطلاعات در رتبه نخست قرار گرفته است كه پس از آن اروپاى غربى با 300 و ژاپن با 121میلیارد دلار در رتبه هاى دوم و سوم هستند. سرمایه گذارى هنگفت كشورهاى غربى در مقایسه با سرمایه گذارى ناچیز ما (100 میلیون دلار بابت طرح تكفا) از این رو شایان توجه است كه مى دانیم در عصر انفجار اطلاعات، قدرت و نفوذ تأثیرگذارى واقعى در مقیاس هاى جهانى تنها در اختیار كشورهایى است كه شاهراه ارتباطى و اطلاعاتى دنیاى نوین را در اختیار دارند.
اهداف اصلى
همان طور كه اشاره شد، جنگ روانى جدید به عنوان عملى سازمان یافته و برنامه ریزى شده پدیده اى همیشگى و پیوسته كه اختصاص به مقطع زمانى خاصى هم ندارد. با توجه به این مسأله مى توان اهداف جنگ روانى را در یك تقسیم بندى به اهداف سیاسى و اهداف نظامى و در تقسیم بندى دیگر، آن را به اهداف و مقاصد استراتژیكى و مقاصد تاكتیكى، تقسیم نمود كه البته شرح هر كدام از آنها و یافتن مصادیق شان فرصت و مجال دیگرى مى طلبد و از حوصله بحث خارج است.
به هر روى، با توجه به این كه ماهیت اصلى عملیات روانى به اعتراف خود آمریكایى ها عبارت است از تلاش براى تأثیرگذارى بر افكار، احساسات و تمایلات گروه هاى دوست، دشمن یا بى طرف مى توان تا حدودى به برخى از مهمترین اهداف جنگ روانى پى برد:


1- تأثیرگذارى شدید بر افكار عمومى جامعه مورد هدف، از راه طرح جنگ نرم و با ابزار خبر و اطلاع رسانى هدفمند و كنترل شده كه نظام سلطه همواره از این روش براى پیشبرد اهداف خود سود جسته است و البته موفقیت هایى هم در این زمینه داشته است.
2- ترساندن از مرگ یا فقر یا قدرت خارجى سركوبگر و پس از آن دعوت به تسلیم از راه پخش شایعات و دامن زدن به آن براى ایجاد جو بى اعتمادى و ناامنى روانى.
 
3- اختلاف افكنى در صفوف مردم و برانگیختن اختلاف میان مقام هاى نظامى و سیاسى كشور مورد نظر در راستاى تجزیه سیاسى كشور.
4- اشاعه بذر یأس و نومیدى درمیان مردم و بویژه نسل جوان به منظور بى تفاوت كردن آنها نسبت به كشور خود و تحولات احتمالى آتى.
5-كاهش روحیه و كارآیى رزمى (البته در زمان جنگ نظامى).

6- ایجاد اختلال در سامانه هاى كنترلى و ارتباطى كشور هدف.
7- تبلیغات سیاه (با هدف براندازى و آشوب) به وسیله شایعه پراكنى، پخش تصاویر مستهجن ، جوسازى از راه پخش شب نامه ها و...=
8- تقویت نارضایتى هاى ملت به دلیل مسائل مذهبى، قومى، سیاسى و اجتماعى نسبت به دولت خود به طورى كه در مواقع حساس این نارضایتى ها زمینه تجزیه كشور را فراهم كند.
9- تلاش براى بحرانى و حاد نشان دادن اوضاع كشور از راه ارائه اخبار نادرست و نیز تحلیل هاى نادرست و اغراق آمیز كه مقام معظم رهبرى نیز در دیدار اخیر اعضاى مجلس خبرگان با ایشان به آن اشاره داشته و آن را در راستاى خط تهاجمى دشمن توصیف كردند.
با توجه به تمام مطالبى كه گفته شد ضرورت مقابله جدى با جنگ روانى دشمن به شیوه هاى سخت افزارى و نرم افزارى بر كسى پوشیده نمى ماند. اما در این میان وحدت استراتژیك تمام نهادهاى كشور براى پاسداشت تمامیت ارضى نیز مقدمه اى لازم براى خنثى كردن جنگ روانى دشمنان است.
سیدمحمدمهدى موسوى
منبع:روزنامه ایران

________________________________________
آنچه بايد درباره جنگ نرم بدانيم(تاريخچه جنگ نرم)
برای جنگ نرم اصطلاحات مختلفی وضع شده است. آنچه با عنوان "soft war" یا جنگ نرم مطرح می‌شود در ادبیات غرب بیشتر به قدرت نرم یا "soft power" شناخته شده است كه زیربنای فكری آن اولین بار توسط جوزف نای به شكلی علمی مطرح شد. مهم‌ترین حوزه‌ی اعمال و تأثیرگذاری قدرت نرم بر طرف مقابل، حوزه‌ی رسانه است. بهره‌گیری از رسانه‌ها و امكاناتی كه فرد را قادر می‌سازد تا برای تأثیرگذاری بر طرف مقابل، به اِعمال قدرت بپردازد.

نگاهی به گذشته‌ی جنگ نرم نشان می‌دهد كه در طول تاریخ بشر، از همان ابتدا كه جنگ سخت آغاز شد، عملیات روانی یا جنگ نرم نیز صورت می‌گرفته تا از شورش‌هایی كه در مناطق تسخیر شده به‌وجود می‌آمده، جلوگیری شود. زمانی كه چنگیزخان قصد حمله به منطقه‌ای را داشت، موجی از هراس در آن كشور پخش می‌شد. تجّاری كه از مناطق تحت كنترل چنگیزخان می‌آمدند، برای دیگران تعریف می‌كردند كه او چگونه با مردم برخورد می‌كند و كشتارها به چه صورت است و اگر شخصی مقاومت كند، نابود می‌شود. بدین ترتیب پیش از ورود چنگیزخان به هر منطقه، روحیه‌ی مردم شكسته شده بود.

رومیان و یا اسكندر از مناطقی كه در جنگ‌ها عبور می‌كردند، خودها و زره‌های بزرگی را كه چند برابر انسان معمولی بود طراحی كرده و آن‌ها را عمداً در مسیر جا می‌گذاشتند تا لشكریان مقابل، تصور كنند سربازان آن‌ها غول پیكرند و عملاً روحیه‌ی مقامت طرف مقابل را تحت تأثیر قرار داده و وحشت را گسترش می‌دادند. بنابراین هر حركتی كه روحیه‌ی یك ملت را هدف گیرد، عملیات و جنگ نرم و نوعی اعمال قدرت نرم است.

اولین كسی كه روی این مسأله كار كرده است، "سان تزو" است كه در كتاب هنر جنگ نكته‌ای را مطرح می‌كند و می‌گوید: "می‌شود جنگید، اما مهم‌ترین كار این است كه شما در یك نبرد بدون جنگ، پیروزی را به دست بیاورید!" چیزی كه او مد نظر قرار داده، همان عملیات روانی و جنگ نرم است. باید به استراتژی‌های رقیب و روحیه‌ی او حمله كرد؛ به‌گونه‌ای كه آن‌ها بپذیرند كه شكست خواهند خورد. اگر كسی در ذهنش بپذیرد كه شكست می‌خورد، حتماً در دنیای واقه نیز شكست خواهد خورد. زیرا آنچه فرد را به مقاومت تشویق می‌كند، روحیه است.


از سوی دیگر، هزینه‌ی جنگ نرم بسیار كم‌تر از جنگ سخت است. به معاویه می‌گفتند: چرا این‌همه پول برای خرید افراد و تبلیغات خرج می‌كنی؟ یكی از پاسخ‌های معاویه این بود كه هزینه‌ی جنگ، بسیار بیشتر از این است. بنابراین معاویه نیز به گونه‌ای عملیات نرم انجام می‌داد اما امروزه به شكل علمی به این قضیه پرداخته می‌شود.

بنابر آنچه گفته شد، اگر بخواهیم تعریفی از عملیات و جنگ نرم ارائه دهیم، می‌توان گفت: "هر حركتی كه احیاناً به عنوان مقدمه‌ی جنگ نظامی مطرح می‌شود و روحیه‌ی طرف مقابل را هدف گرفته است" بنابراین تمام برنامه‌ریزی‌هایی كه در این چارچوب باشد، جنگ نرم تعریف می‌شود.

اعمال قدرت بر گروه‌های هدف
گروه‌های هدف در جنگ نرم، رهبران، نخبگان و توده‌های مردم هستند. نخبگان نیروهای میانی را تشكیل می‌دهند و می‌توانند به عنوان تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان یك حكومت مطرح باشند. نخبگان جامعه‌ی مدنی مانند رهبران احزاب و... هم با آشفتگی ذهنی خود، می‌توانند ترس را به ذهن مردم انتقال دهند، وحشت ایجاد كنند و روحیه‌ی ملت را درهم بشكنند. بنابراین گروه‌های هدف مشخص هستند اما عملیات نرم طبیعتاً برای یك رهبر یا رهبران سیاسی متفاوت است با آنچه با توده‌ی مردم یا نخبگان انجام می‌شود.


نبرد اصلی در جنگ نرم یا "soft war" و جنگ سخت یا "Hard war" برای اعمال قدرت است. یعنی یك كشور، حزب یا گروه یا فرد می‌خواهد برطرف مقابل كه ممكن است یك كشور یا حزب، یا فرد دیگری باشد، اعمال كنترل و اعمال قدرت كند.

بر اساس تعریف رابرت دال و دیگران، اعمال قدرت آن است كه طرف مقابل شما كاری را انجام دهد كه شما نمی‌خواهید اما او می‌خواهد. در عملیات نرم فرد این كار را با اختیار خود انجام می‌دهد، در حالی كه در عملیات سخت شما او را با زور وادار می‌كنید تا مطابق خواسته‌ی شما تغییر رفتار دهد. در نبرد نرم این حركت به گونه‌ای انجام می‌پذیرد كه فرد با میل خود یا خلاف میل خود عملی را انجام می‌دهد كه نهایتاً به نفع شماست ولی شما در مورد آن زور به كار نبرده‌اید. این‌جا روش‌های دیگری وجود دارد كه یكی از آن‌ها "فریب" یا "بزرگ‌نمایی" است كه باعث تضعیف روحیه‌ی طرف مقابل می‌شود و فرد، آمادگی لازم را برای پذیرفتن نظرات دیگران پیدا می‌كند. بنابراین در جنگ نرم، تأثیرگذاری از نوع غیرمستقیم است.

ماهیت زور در جنگ نرم
ماهیت زور یا اعمال اقتدار در جنگ نرم با ماهیت آن در جنگ سخت متفاوت است. زور یعنی ایجاد تغییر در رفتار دیگران، بر خلاف میل آن‌ها. در جنگ نرم همین اتفاق رخ می‌دهد و ممكن است خلاف میل فرد باشد اما فرد خودش آن را چندان احساس نمی‌كند. تصور كنید فردی را كه كلاه‌برداری می‌كند؛ او به نوعی مبلغی پول را از دست شخصی درمی‌آورد اما با فریب و روش‌هایی كه شخص را وادار می‌كند با دست خودش این كار را انجام دهد. حال تصور كنید دزدی با زور پول شخصی را در خیابان ‌بقاپد؛ هر دو به نحوی با استفاده از زور این كار را انجام داده‌اند اما ماهیت این زور، متفاوت است.


از لحاظ روان‌شناسی، انسان یك سیستم است كه مجموعه‌ای درون‌داد (اطلاعاتی كه به فرد داده می‌شود) و مجموعه‌ای برون‌داد دارد. اگر شما بتوانید درون‌داد و اطلاعاتی را كه به ذهن او وارد می‌شود به نوعی كنترل كنید، تا حدودی می‌توانید رفتار برونی او را هم كنترل كنید. وقتی ورودی یك كارخانه كنترل شود، خروجی آن را نیز در كنترل است. در نبرد نرم، همین كار صورت می‌گیرد. اطلاعات مورد نیازی كه ظاهراً مفید است، به فرد داده می‌شود اما این اطلاعات ممكن است "درست"، "گزینش شده" یا "اشتباه" باشد. نهایتاً رفتاری كه از فرد منتج می‌شود، رفتاری است كه شما مایلید صورت بپذیرد.

نخبگان هر خبری را كه می‌شنوند، نمی‌پذیرند. ابتدا با شك و تردید برخورد می‌كنند؛ زیرا خود یك سیستم گزینشی دارند. برای این‌كه اطلاعاتی را به نخبگان انتقال دهید، لازم است از فرایند دیگری استفاده كنید. اما بخش بزرگی از توده‌ی مردم هرچه را كه می‌شنوند، می‌پذیرند؛ این در حالی است كه نخبگان در بخش عمده‌ی آنچه می‌شنوند، شك می‌كنند. بنابراین در عملیات نرم روش‌های مختلفی دنبال می‌شود تا به نتیجه‌ی دلخواه حاصل شود.


روش‌ها:
1. فریب و دست‌كاری در منطق مخاطب: یكی از روش‌های مهم در جنگ نرم، گونه‌ای فریب است؛ یعنی مخاطب باید به این نتیجه برسد كه باید این كار را انجام دهد و راهی جز این ندارد. این زمانی است كه گزینه‌های مقابل او آنقدر محدود شود كه هرچه را در دایره‌ی گزینشش انتخاب كند، برای طرف مقابل، بُرد محسوب شود. ظاهراً تنوع هست ولی راه گریزی نیست.

مهم‌ترین و بالاترین سطح فریب این است كه فرد را به خودفریبی بكشانند. گاهی فرد فریب می‌خورد اما می‌داند كه فریب خورده و چاره‌ای ندارد. گاهی نیز فرد فریب می‌خورد اما هرچه تلاش می‌كنند او را از دایره و تور فریب بیرون بیاورند، امكان‌پذیر نیست؛ چراكه نمی‌خواهد باور كند كه فریب خورده است.
هر فرد، نوعی شناخت و معرفت نسبت به عالم، نسبت به خود و نسبت به روابط با دیگران دارد. وقتی بتوانید وارد حوزه‌ی شناختی فرد شوید و مقدمات را فراهم كنید، نتیجه‌ی دلخواهتان را هم می‌گیرید. این كار چندان پیچیده نیست؛ مثل این است كه در شعر، وزن و قافیه تعریف ‌كنید و دیگران مقابل مكلف باشند كه قسمت دوم را تكمیل كنند! آن‌ها مجبورند در وزن و قافیه‌ی مورد نظر شما بسرایند.

در روان‌شناسی جنگ، بر روی این مبحث مطالعه می‌كنند كه باید فهمید سوژه‌ای كه قرار است روی آن كار شود، چطور می‌اندیشد؟ باید منطق طرف مقابل را كشف كرد تا بر اساس آن، فرد را به نتایجی كه می‌خواهیم، برسانیم یا در منطق و مدل فكری او دست‌كاری كنیم و نهایتاً نتیجه‌ی لازم را بگیریم.
از لحاظ روان‌شناسی در رسانه‌ها انسان‌ها عملاً به عروسك خیمه شب بازی تبدیل می‌شوند. اوج این مسأله در رسانه‌های غربی دیده می‌شود. اگر رسانه‌ها خاموش شوند، تا مدت‌ها یك "خلأ فكری" شدید در غرب رخ خواهد داد؛ زیرا مردم دیگر نمی‌دانند چطور بیاندیشند و از كدام سبك زندگی تبعیت كنند؛ به‌خصوص در ایالات متحده آمریكا.

2. تردیدافكنی و جایگزینی منابع: شاید اولین كاری كه در جنگ نرم انجام می‌شود این است كه شخص را نسبت به دیدگاه‌های خود دچار شك و تردید كنند. به ویژه تشكیك در كارآمدی‌ و نتیجه‌بخشی یك رفتار: آیا این كار نتیجه دارد؟ آیا منطقی هست؟ تشكیك، در واقع "نرم‌سازی ذهن" طرف مقابل برای عملیات بعدی است. شك، فرد را دچار خلأ فكری و منطقی می‌كند و او آماده می‌شود تا چیزهای دیگری را در ذهن بپذیرد.

بنابراین ابتدا فرد باید نسبت به منابع فكری خود شك كند. در مرحله‌ی دوم، مخاطب ‌باید منابعی كه اطلاعات در آن ریخته می‌شود را بپذیرد. برای نمونه دشمن می‌گوید: رسانه‌های شما دروغ می‌گویند یا همه‌ی واقعیت را نمی‌گویند و بر اساس منافع خودشان این كار را می‌كنند... در نتیجه نسبت به صحت عمل رسانه‌های خودی شك پیدا می‌شود؛ ولی همچنان نیاز هست كه منابع اطلاعاتی دیگری جایگزین آن شود. آن‌گاه سریعاً منابع رقیب از سوی دشمنان معرفی می‌شوند. تزریق اطلاعات این‌گونه صورت می‌پذیرد.

3. طراحی ادبیات مناسب: هر انسانی، ارزش‌ها و شاكله‌ی ذهنی‌ای دارد. اگر مطالبی كه دیگران می‌گویند تفاوت زیادی با این شاكله‌ی‌ ذهنی داشته باشد، انسان آن ‌را پس می‌زند. اگر شخص مذهبی، پیامی كاملاً ضدمذهبی دریافت كند، طبیعی است كه از همان اول آن‌ را نمی‌پذیرد. به همین دلیل دشمن تلاش می‌كند پیام مورد نظرش را با توجه به شاكله‌ی روانی مخاطبان، طراحی كند.

از این رو یكی از مسائل پراهمیت در نبرد روانی، طراحی ادبیات مناسب است. ادبیاتی كه ظاهری ارزشمند داشته باشد. دشمنان، ادبیات و ارزش‌های ما را منفور و نامطلوب نشان می‌دهند؛- ذهن مردم هم طبیعتاً به چیزهای نازیبا گرایش ندارد- آن‌گاه یك ادبیات جایگزین مطرح می‌كنند و از این راه به مرور زمان بر تمایلات و رفتارهای ما تأثیر می‌گذارند. این‌گونه است كه بعد از مدتی، فرد دچار عمیق‌ترین شكل فریب، یعنی خودفریبی می‌شود و هرگونه تلاش برای آزادسازی را تلاش برای نابودی می‌انگارد و در نتیجه مقابل آن می‌ایستد.

مهم‌ترین استراتژی در برابر جنگ روانی، "آگاهی‌بخشی" است؛ اما اگر فرد به خودفریبی رسیده باشد، آگاهی‌بخشی هم تأثیری ندارد. البته راه‌های دیگری هم وجود دارد؛ مانند تردیدآفرینی در باورهای جدید تا منطق آن متلاشی شود. همان كاری كه حضرت ابراهیم با شكستن بت‌ها و قرار دادن تبر در دست بت بزرگ انجام داد و به منطق بت‌پرستان حمله كرد.


4. الگوسازی از سبك زندگی غربی: در طول تاریخ مصداق‌های گوناگونی از جنگ روانی و روش‌های آن وجود دارد كه امروز علمی‌تر شده و به دلیل توانایی رسانه، با قدرت بیشتری از آن استفاده می‌شود. یكی از مواردی كه در دنیای مجازی رسانه‌ای كه امروزه در آن زندگی می‌كنیم اهمیت دارد، "الگوسازی" است. حتی شخصیت‌های كارتونی كه می‌شناسیم- مانند سوپرمن و...- دارای قدرتی فوق بشری هستند و پیام و هدف خودشان را كه مأموریتی جهانی است، نجات دنیا از دست اشرار (فضایی یا زمینی) مطرح می‌كنند. این ابرمردها اغلب در ایالات متحده امریكا هستند؛ یعنی هركه دشمن آمریكاست و قصد حمله به آمریكا را دارد، شرور محسوب می‌شود.

قهرمانان جهان كه الگوی فرزندان ما هستند، آمریكایی هستند. در همه‌ی انسان‌ها به‌خصوص در كودكان نوعی هم‌زادپنداری یا هم‌زادسازی با قهرمانان وجود دارد. همه تلاش می‌كنند خودشان را به قهرمانان نزدیك و شبیه كنند. وقتی كه ملیت و هویت آن قهرمان آمریكایی است، مخاطب نیز تلاش می‌كند خود را به آن هویت نزدیك كند؛ همان چیزی كه آمریكایی‌ها تلاش می‌كنند به عنوان "سبك زندگی آمریكایی" در آسیا و اروپا رواج دهند.


آمریكایی‌ها در این مسیر از روش‌های مختلفی استفاده می‌كنند. در فیلم سینمایی ماتریكس این‌گونه القا می‌شود كه دنیا، دنیایی مجازی و ماتریكسی است كه تنها گروه اندكی در آن زنده و واقعی‌ و درصدد نجات یك شهر یا مركز به نام زاین یا صهیون هستند. یعنی همه‌ی دنیا در مسیری اشتباه و خوابی ویژه‌اند و گروه زنده‌ای كه می‌خواهند دنیا را نجات دهند، صهیون هستند. این القائات عجیب، با استفاده از اوج توانایی تكنولوژیك در حوزه‌ی رسانه صورت می‌گیرد.

یكی از كارهایی كه آمریكایی‌ها انجام داده‌اند، تركیب information و entertainment و تشكیل پدیده‌ای به نام infotainment است؛ تركیبی از "تفریح و خبرگویی". آمریكا پیش از هر چیز، سعی دارد "امپراطوری ذهنی" خود را گسترش دهد و كنترل مغزها را به دست بگیرد تا در نتیجه كنترل فرهنگ، اقتصاد و سیاست شكل بگیرد.

گاهی اوقات عملیات روانی دیگران آنقدر جذاب است كه فرد به سرعت دچار خودفریبی می‌شود و حاضر نیست توجه كند كه مثلاً فیلم هری‌پاتر چه پیامی در خود دارد؟ چرا در این فیلم وقتی قرار است هری پاتر با زن چینی ازدواج كند، ناگهان در داستان، آن شخص حذف و فردی اروپایی جایگزینش می‌شود. زیرا از نظر آمریكایی‌ها زمانی كه كشوری مانند چین از لحاظ اقتصادی به سرعت رو به رشد است، نباید به یك الگو تبدیل شود. این داستان‌ها و فیلم‌ها بدون پیام سیاسی نوشته و تولید نمی‌شوند. همه‌ی این نكات، ظرافت كار عملیات نرم را نشان می‌دهد. بنابراین زمانی كه ما می‌خواهیم در مقابل جنگ نرم، پدافند

كنیم باید بتوانیم این ظرافت‌ها را بشناسیم و در مقابل، الگوی مقاومت‌مان را به همان ظرافت طراحی كنیم.

چند گام‌ در برابر جنگ نرم
اولین كاری كه در مقابله با هرگونه عملیات نرم رقیب می‌تواند صورت بگیرد، "آگاهی‌بخشی" است تا هم رقیب بفهمد كه ما متوجه اعمال او هستیم و هم ملت خودمان این آمادگی را دریابند. وقتی كه از طریق آگاهی‌دهی، "مصون‌سازی" ایجاد شود، گام بزرگی برداشته شده است. البته این كار پیچیده است و در یك مقطع كوتاه انجام شدنی نیست.

در واقع ما باید در یك فرایند ملت‌سازی شركت كنیم. امام خمینی(ره) یك انقلاب را به پیروزی رساند اما پیش از آن فرایند ملت‌سازی را آغاز كرده بود. انقلاب در واقع ثمره‌ی كار بود، نه شروع آن. این ملت‌سازی از چه زمان آغاز می‌شود؟ از مهدها. كشوری كه می‌خواهد برای دنیا الگو درست كند، باید از لحاظ حركت، نمونه‌ی مطلوب و مورد پذیرش را در مركز جهان اسلام ایجاد و نهادینه كند. بنابراین باید فرایند ملت‌سازی‌ای را كه شروع كرده‌ایم، تكمیل كنیم؛ البته به عنوان یك فرایند مستمر؛ یعنی یك پروسه، نه پروژه.

نكته‌ی دیگر این‌كه نمی‌توان برای كل جامعه یك پیام واحد طراحی كرد. با توجه به اجزاء مختلف جامعه، هر پیام باید متناسب با روحیات، تعلقات فكری، مبنای شناختی و منطقی خاصی طراحی شود. گرچه اجزاء جامعه هویت دینی و ملی واحدی دارند كه طبق دین اسلام باید از پیش از تولد تا زمان مرگ برای آن‌ برنامه داشت. تلاش ما برای تمدن‌سازی و ملت‌سازی، عظمت كار ما و این‌كه تلاش ما مكانیكی نیست را نشان می‌دهد.
همچنین هنگامی كه نظام، پیامی را برای آحاد مردم طراحی می‌كند، نباید در ذات این پیام، تعارض و تناقضی وجود داشته باشد. بنابراین، نظام فرهنگی و نهادهای فرهنگی كشور باید درون یك استراتژی كلان عمل كنند.
________________________________________
تفاوت جنگ نرم و سخت
مهمترین تفاوت جنگ نرم با جنگ سخت در سلاح مورد استفاده در آن است
 
در جنگ سخت سلاح ابزار نظامی مشخص است که از دو سوی مهاجم و مدافع استفاده می شود اما در جنگ نرم سلاح مورد استفاده ابزارهایی مانند فضای مجازی(اینترنت) و ابزارهای دیجیتالی است
نکته ی مهم درتفاوت سلاح در جنگهای نرم و سخت توانایی تشخیص دشمن است
در جنگ سخت با توجه به سلاح مورد استفاده تشخیص دشمن آسانتر از جنگ نرم است اما در جنگ نرم به وسیله سلاح های پوشیده و پنهانی عنصری به نام نفاق وحود دارد نه تشخیص خودی از غیرخودی را سخت می کند
نمونه بارز نفاق در جنگ نرم را می توان در انتخابات 22خرداد مشاهده کرد
اشخاصی که قبل از انتخابات خود را از مدعیان قانون گرایی و پیروی ازخط امام و انقلاب معرفی می کردند بعد ازانتخابات با استفاده از ابزارهای نرم و رویکردی منافقانه جنگی نرم را بر نظام جمهوری اسلامی تحمیل کردند که با هوشیاری مقام معظم رهبری باشکست مواجه شد
در پایان لازم به یاداوری است همان طور که جوانان بسیجی در هشت سال دفاع مقدس در جنگ سخت دشمن از ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی دفاع کردند ما دانشجویان با اطاعت ازفرامین رهبری به عنوان افسران جوان جنگ نرم ازنظام جمهوری اسلامی در مقابل تهاجم دشمنان خارجی و منافقین داخلی محافظت می کنیم
_____________________________________
اصول و روش‎هاي مقابله با جنگ نرم
با بهره گيري از سازوكارهاي مختلف، هم مي توان از اعمال تهديدات نرم پيشگيري كرد و هم مي توان با مداخله هاي مؤثر، دامنه اثرات اجتماعي، فرهنگي و سياسي آن ها را كاهش داده و يا از ميان برد.

برخي از اصول و روش هاي مقابله عبارتند از:

١- تبديل جنگ نرم دشمن به فرصتي براي افزايش قدرت نرم
هر ملتي و كشوري داراي منابع قدرت نرم است كه شناسايي و تقويت و سازماندهي آن ها مي تواند براساس يك طرح جامع تبديل به يك فرصت و هجوم به دشمنان طراح جنگ نرم شود.
به عنوان مثال، منابع قدرت نرم در ايران را مي توانيم «ايدئولوژي اسلامي»، «قدرت نفوذ رهبري»، «حماسه آفريني ها» و «درجه بالاي وفاداري ملت به حكومت» بدانيم كه در راهپيمايي ده ها ميليوني در ٢٢ بهمن امسال در سراسر كشور، براي طراحان جنگ نرم پيامي روشن داشت.

همچنين از منابع قدرت نرم ملت ايران مي توان به موارد زير اشاره كرد:
- در اختيار داشتن افراد دانشمند، خلاق و باهوش؛
- داشتن تحصيل كردگان زياد؛
- تراز بالاي دانايي و نرخ سواد دانشگاهي؛
- اراده و عزم ملي براي پيشرفت و آباداني كشور؛
- وجود اقشار مختلف با انگيزه و داراي شوق كه از روحيه ملي و حماسي برخوردارند.

٢- خلع سلاح رواني اپوزيسيون
اپوزيسيون همواره در پي آن است تا با شعارهاي جذاب و وعده بهبود شرايط زندگي، توده مردم را جذب كند.
چنان چه نظام حاكم چنين شرايطي را بر شهروندانش فراهم سازد، زمينه جذب مردم توسط اپوزيسيون را از ميان برداشته و جنگ رواني دشمن
خنثي مي شود.

٣- گسترش دامنه و شمول فعاليت هاي فرهنگي و افزايش محصولات فرهنگي تأثيرگذار بر جامعه و جوانان
نبرد فرهنگي را با نبرد فرهنگي مي شود پاسخ داد.
از سوي ديگر، يكي از عرصه هاي جهاد كه امروز همه نخبگان فكري، هنرمندان، روشنفكران و بسيجيان بايستي وارد آن شوند، عرصه جهاد و مقابله با افكار و فرهنگ غلط انحرافي است.
٤- استفاده از ديپلماسي عمومي
يكي از منابع قدرت نرم و نيرومند هر كشوري استفاده از ديپلماسي عمومي در صحنه بين المللي است. به همين سبب، اگر دولتي مقتدر از مؤلفه ها و عناصر ديپلماسي عمومي به درستي و به موقع توسط ديپلمات هاي زبده، آگاه به تغيير و تحولات جهاني استفاده كند، قدرت نرم را تقويت كرده و از سوي ديگر بر توانايي خود جهت مقابله با جنگ نرم مي افزايد. برعكس، اگر در چندين كشور جهان فاقد سفير باشد، از اين ابزار قدرت نرم غفلت
ورزيده است.
٥- استفاده از راهبردهاي ويژه در مورد اقوام و اقليت ها
اقليت هاي جامعه اغلب به سبب داشتن احساس نابرابري، مستعد مخالفت ورزي عليه نظام حاكم هستند و دشمنان فرامنطقه اي يكي از ميدان هاي فعاليت خود را در كشورهايي كه داراي تنوع قوميت هاست، قرار مي دهند.
اما زماني كه نظام مستقر با انجام راهبردهاي مناسب در مناطق محروم و دور از مركز و اختصاص بودجه هاي لازم در قالب طرح هاي توسعه همه جانبه خصوصا طرح هاي اشتغال زا و به كارگيري مديريت هاي توانمند در اين مناطق و با روحيه جهادي و بسيجي مشغول خدمت به مردم شدند، مي توانند آن احساس را كم كنند يا از ميان بردارند.


٦- عمليات رواني متقابل
در مقابله با جنگ نرم نبايستي منفعلانه عمل كرد. عاملان تهديد نرم از انواع تبليغات، فنون مجاب سازي روش هاي نفوذ اجتماعي و عمليات رواني به منزله روش هاي تغيير نگرش ها، باورها و ارزش هاي جامعه هدف استفاده مي كنند. انجام تبليغات هوشمندانه، سريع با قدرت منطق و انديشه و احاطه ذهني بر مخاطبان جنگ نرم مي تواند يكي از روش هاي مقابله باشد.
نویسنده : سيد يحيي صفوي